حافظ (غزلیات)/جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (جان بی جمال جانان میل جهان ندارد) از حافظ |
' |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد | هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد | |
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم | یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد | |
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است | دردا که این معما شرح و بیان ندارد | |
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن | ای ساربان فروکش کاین ره کران ندارد | |
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت | بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد | |
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز | مست است و در حق او کس این گمان ندارد | |
احوال گنج قارون کایام داد بر باد | در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد | |
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان | کان شوخ سربریده بند زبان ندارد | |
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ | زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد |