حافظ (غزلیات)/بالابلند عشوه گر نقش باز من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (بالابلند عشوه گر نقش باز من) از حافظ |
' |
بالابلند عشوه گر نقش باز من | کوتاه کرد قصه زهد دراز من | |
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم | با من چه کرد دیده معشوقه باز من | |
میترسم از خرابی ایمان که میبرد | محراب ابروی تو حضور نماز من | |
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق | غماز بود اشک و عیان کرد راز من | |
مست است یار و یاد حریفان نمیکند | ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من | |
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن | گردد شمامه کرمش کارساز من | |
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا | تا کی شود قرین حقیقت مجاز من | |
بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم | تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من | |
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود | هم مستی شبانه و راز و نیاز من | |
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا | با شاه دوست پرور دشمن گداز من |