حافظ (غزلیات)/آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند) از حافظ |
' |
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند | بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند | |
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی | وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند | |
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او | نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند | |
گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام | گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند | |
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدهاست بو | از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند | |
چون من گدای بینشان مشکل بود یاری چنان | سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند | |
زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم | از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند | |
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مدد | تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند | |
با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او | کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند |