جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/قصهی عاشقان خوش است بسی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب) (قصهی عاشقان خوش است بسی) از جامی |
' |
قصهی عاشقان خوش است بسی | سخن عشق دلکش است بسی | |
تا مرا هوش و مستمع را گوش | هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟ | |
هر بن موی، صد دهانم باد! | هر دهان، جای صد زبانم باد! | |
هر زبانی به صد بیان گویا | تا کنم قصههای عشق املا | |
آنکه عشاق پیش او میرند، | سبق زندگی از او گیرند، | |
تا نمیری نباشی ارزنده | که به انفاس او شوی زنده | |
هست ازین مردگی مراد مرا | آنکه خواهند صوفیان به فنا | |
نه فنایی که جان ز تن برود | بل فنایی که ما و من برود | |
شوی از ما و من به کلی صاف | نشود با تو هیچ چیز مضاف | |
نزنی هرگز از اضافت دم | از اضافت کنی چون تنوین رم | |
هم ز نو وارهی و هم ز کهن | نگذرد بر زبانت گاه سخن: | |
«کفش من»، «تاج من»، «عمامهی من» | «رکوهی من»، «عصا و جامهی من» | |
زآنکه هر کس که از منی وارست | یک من او را هزار من بارست | |
صد مناش بار بر سر و گردن، | به که یک بار بر زبانش من! |