جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/دلا دیدهی دوربین برگشای!
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری) (دلا دیدهی دوربین برگشای!) از جامی |
' |
دلا دیدهی دوربین برگشای! درین دیر دیرینهی دیرپای ببین غور دور شباروزیاش! به خورشید و مه، عالم افروزیاش! شب و روز او چون دو یغماییاند دو پیمانهی عمر پیماییاند دو طرار هشیار و، تو خفته مست پی کیسه ببریدنت تیزدست به عبرت نظر کن که گردون چه کرد! فریدون کجا رفت و قارون چه کرد! پی گنج بردند بسیار رنج کنون خاک ریزند به سر چو گنج پی عزت نفس، خواری مکش! ز حرص و طمع خاکساری مکش! طلب را نمیگویم انکار کن، طلب کن، ولیکن به هنجار کن! به مردار جویی چو کرکس مباش! گرفتار هر ناکس و کس مباش!