جامی (اورنگ دوم سلامان و ابسال)/کیست در عالم ز عاشق خوارتر؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
اورنگ اول | جامی (اورنگ دوم سلامان و ابسال) (کیست در عالم ز عاشق خوارتر؟) از جامی |
اورنگ سوم |
کیست در عالم ز عاشق خوارتر؟ | نیست کار از کار او، دشوارتر | |
نی غم یار از دلش زایل شود | نی تمنای دلش حاصل شود | |
مایهی آزار او بی گاه وگاه | طعنهی بدخواه و پند نیکخواه | |
چون سلامان آن نصیحتها شنید | جامهی آسودگی بر خود درید | |
خاطرش از زندگانی تنگ شد | سوی نابود خودش آهنگ شد | |
چون حیات مرد، نی درخور بود | مردگی از زندگی خوشتر بود | |
روی با ابسال در صحرا نهاد | در فضای جانفشانی پا نهاد | |
پشته پشته هیزم از هر جا برید | جمله را یک جا فراهم آورید | |
جمع شد ز آن پشتهها کوهی بلند | آتشی در پشتهی کوه او فکند | |
هر دو از دیدار آتش خوش شدند | دست هم بگرفته در آتش شدند | |
شه نهانی واقف آن حال بود | همتش بر کشتن ابسال بود | |
بر مراد خویشتن همت گماشت | سوخت او را و سلامان را گذاشت | |
بود آن غش بر زر و این زر خوش | زر خوش خالص بماند و سوخت غش | |
چون زر مغشوش در آتش فتد | گر شکستی اوفتد بر غش فتد | |
کار مردان دارد از مردان نصیب | نیست این از همت مردان غریب | |
پیش صاحب همت، این ظاهر بود | هر که بیهمت بود، منکر بود |