جامۀ صبر فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




آن سرو قبا پوش که تند از بر ما رفت تا جامۀ صبرکه کند باز قبا رفت




یارب تو نگهدار ز چشم بد ایام آن روی که چشم و دل خلقش ز قفا رفت




خون شد دلم از غیرت و از حسرت حرمان تا دست صبا جانب آن زلف دو تا رفت




کرد از سر زلفش چو صبا نافه گشایی بر خاطر مجروح چه گویم که چه ها رفت




با چین سر زلف وی اندر طلب مشک هر کس به خطا رفت یقین دان بخطا رفت




آن مه که همه عمر مرا چشم به ره داشت آمد چو برم دیر چنین زود چرا رفت




گفتم که دهم شرح حدیث غم هجران او آمد و هر قصّه ای از خاطر ما رفت




خورشید گر آید به تماشا عجبی نیست صیت رخ آن مه ز سمک تا به سما رفت




بر خیز طبیب از سر بالین مریضش فخر از پی این درد نه بر بار دوا رفت




M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۱۳ (UTC)