تعزیت پدر

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' تعزیت پدر
از پروین اعتصامی
'


پدر آن‌تیشه که‌ برخاک تو زد دست اجل تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من مه گردون ادب بودی و در خاک شدی خاک، زندان تو گشت ای مه زندانی من از ندانستن من دزد قضا آگه بود چو تو را برد و بخندید به نادانی من آن که در زیر زمین داد سر و سامانت کاش می‌خورد غم بی سر و سامانی من به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم آه از این خط که نوشتند به پیشانی من رفتی و روز مرا تیره‌تر از شب کردی بی تو در ظلمتم ای دیده‌ی نورانی من بی‌تو اشک‌وغم‌وحسرت همه مهمان منند قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من صفحه‌ی روی ز انظار نهان می‌دارم تا نخوانند در این صفحه پریشانی من دهر بسیار چومن‌سربه گریبان دیده‌است چه تفاوت کندش سر به گریبانی من؟ عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نخوری غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من من که قدر گهر پاک تو می‌دانستم ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من من که آب تو ز سرچشمه دل می‌دادم آب و رنگت چه شد ای لاله نعمانی من من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد که دگر گوش نداری به نواخوانی من گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیَم ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من