بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر هنگام بررسی برنامه عمرانی پنجم کشور در نشست ۱۵ تا ۱۷ آبان در تخت جمشید ۱۵ آبان ماه ۱۳۵۱

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بر پایه تاریخ اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۱۳۵۱ خورشیدی تازی

برنامه عمرانی پنجم/سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی


بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر هنگام بررسی برنامه عمرانی پنجم کشور در نشست ۱۵ تا ۱۷ آبان در تخت جمشید ۱۵ آبان ماه ۱۳۵۱


چون از روی یادداشت صحبت نمی‌کنم، این نکته را باید تذکر بدهم که قبلاً با خیلی از مسئولان امور چه به صورت انفرادی و چه به طور جمعی (در شوراهای اقتصاد) این مطالب را ذکر کرده و توضیح داده‌ام که از سال ۱۳۴۹ به اینطرف در هدف‌ها و طرز برداشت کارهای مملکت ما تغییراتی حاصل شده است. بنابراین قبل از اینکه وارد جزئیات بشوید بد نیست اضافه بر نکاتی که ذکر گردید و قبلاً درباره آن‌ها دستور داده بودم نکات دیگری را هم در نظر بگیرید.

فکر می‌کنم در سال ۱۳۴۹ قبل از قضایای نفت ما جلسه‌ای در سازمان برنامه داشتیم، بعد از آن نیز جلسه معروف و تاریخی تهران را داشتیم که در آن یکمرتبه برداشت حقوق ممالک تولید کننده نفت از این ثروت ملی خودشان (که مطابق چند ماده از منشور سازمان ملل متحد متعلق به آن‌ها است) تغییر کرد، الآن هم مشغول مذاکراتی هستیم که نتیجه آن باز به نفع کشور ما تمام خواهد شد. در برنامه ششم باید بیشتر روی منابع دیگر حساب کنیم، زیرا بهره برداری کامل ایران از منابع نفت و هیدرو کربور تازه از ده سال دیگر شروع می‌شود، یعنی در این برنامه و برنامه ششم تولید ما به حداکثر میر رسد، حتی تولید ماده «خام نفت» که البته من خیلی از این موضوع راضی نیستم ولی فعلاً برای داشتن درآمد چاره‌ای نیست، اما در این کارخانجات پتروشیمی ایران و همچنین فروش گاز چه بطور خشک و چه گاز مایع شاید به حداکثر خودش برسد.

پیش‌بینی ارقام درآمد این مشتقات نفت آسان نیست. اگر در مورد دهسال دیگر و «شاید هم زودتر» چند رقم برای شما ذکر کنم ممکن است متوجه عظمت کار بشوید. تا سال ۱۹۸۰ مصرف نفت داخلی کشور ژاپن به تنهایی ۴۰۰ میلیون تن خواهد بود. مطابق ارقامی که در دست داریم کشور آمریکا در سال ۱۹۸۰ می‌باید شصت و پنج درصد مصارف گاز و نفت خود را از خارج وارد کند.

اگر در نظر بگیریم که تولید نفتی ایالات متحده امروز ۴۵۰ میلیون تن است، و مصرف نفت اروپا و کشورهای دیگر جهان هم بیشتر خواهد شد، خوشبختانه ده سال دیگر تازه شاید حداکثر بهره برداری ایران از نفت شروع شود، و این امکان تقریباً تا اواخر قرن مسیحی کنونی امکان پذیر است. البته از سال ۱۹۹۵-۱۹۹۰ به بعد اجباراً استخراج نفت ایران رو به تنزل خواهد رفت، تا موقعی که حدود معینی را برای مصرف داخلی یا خوراک منابع پتروشیمی خودمان نگاه داریم. این منابع شناخته شده موجود است، ولی ممکن است که در این بین منابع جدید نفت هم پیدا شود و دومرتبه شکل کار عوض شود.

مرزهای تمدن بزرگ

شما از حالا صحبت از مرزهای «تمدن بزرگ» می‌کنید که شاید خود من اولین بار این اصطلاح را بکار برده باشم. فراموش نکنید که در آخر برنامه پنجساله ششم تازه ما به مرزهای تمدن بزرگ خواهیم رسید و در آن موقع باید برای انجام این کار اقدامات لازم را بکنیم. بنابراین فکر نمی‌کنم با اختتام برنامه پنجساله پنجم ما به مرزهای تمدن بزرگ برسیم. از طرف دیگر با وجود آنکه هدف‌ها بسیار روشن و از نظر فنی و تکنولوژی نیز مسلم و معین است، ولی مشکلات انسانی ما، ما را وادار کرده است که تقریباً بالاجبار یک سیاست دانسته ضد و نقیضی را پیش بگیریم، مخصوصاً در قسمت کشاورزی.

ما می‌دانیم که تکنولوژی کشاورزی، هر مملکتی را مجبور می‌کند که کشاورزی را بر اساس مقیاس بزرگ و حداکثر مکانیزاسیون قرار دهد و به تقلیل جمعیت کارکنان کشاورزی بپردازد. یک اقتصاد سالم آن است که با حداقل افراد، حداکثر بهره کشاورزی را از زمین موجود بدست بیاورد. ما از یک طرف هدف مان ایجاد مزارع بزرگ دولتی و تشکیل مزارع خصوصی بزرگ است به شرطی که زارع روی آن نباشد. از طرف دیگر با توجه به اینکه آن‌ها از مردم ایران و اهل این مملکت هستند، و به همان اندازه که ما حق داریم آن‌ها هم در این سرزمین حق دارند، ناچار تا فراهم شدن این امکانات، حفظ و تقویت و بهبود زندگانی کسانی که فعلاً در روستاها زندگی می‌کنند یک هدف عمده است که آن هم از طریق شرکت‌های تعاونی یا بوسیله تعاونی‌های دیگر تحقق می‌پذیرد. این تقریباً ضد و نقیض است، ولی چاره‌ای غیر از این نداریم تا اینکه خودبخود تعادل لازم بین کشاورزی که روی اراضی بزرگ صورت می‌پذیرد با مقدار زمینی که برای درآمد کافی یک خانواده زارع لازم است پیدا شود. یک ضد نقیض دیگر هم این است که ما الآن همه جا سعی در آباد کردن روستاها می‌کنیم، ولی این هم نقض آن غرضی است که ما باید هر طره آب این مملکت را که متأسفانه کم است، در بهترین اراضی زراعتی کشور برای حداکثر بهره برداری مصرف کنیم. معنی این امر آن است که شاید در آینده، خیلی از روستاهای موجود موقعیت فعلی خود را نداشته باشند، چون یا زمین آن‌ها بد است و یا آب رساندن به آن‌ها مشکل است، یا اینکه آب‌های تحت الارضی در آن جا رو به نقصان می‌رود و برای حفظ منابع طبیعی آب باید مصرف آب را در آن نقاط کم کرد. در این جا موضوع کندن و بردن این ده، به نقطه دیگری که آن امکانات در آن جا فراهم است مطرح می‌شود، ولی این هم باز ضد و نقیض است، برای اینکه تا آن موقع ما باید به این ده خدمت بدهیم، بهداشت و آموزش بدهیم، و سایر وسایل تمدن و زندگی را بدهیم.

انضباط و صرفه جویی

صحبت از انضباط بود که البته کاملاً مورد تأکید است و همانطوری که به نظامی‌ها گفته‌ام اگر انضباط، انضباط فهمیده و قبول شده هم نباشد، انضباط اداری اجباری بی امان باید برقرار باشد، هم در انجام کار، هم در انجام وظیفه و هم البته در درستی و پاکدامنی. اشاره کردید به اینکه یک روح انقلابی صرفه جویی پیدا بشود. البته، مسلماً در بخش دولتی بدون چون و چرا این کار باید بشود، ولی در مورد بخش خصوصی فراموش نکنید که این صرفه جویی فقط بوسیله مالیات‌ها ممکن می‌شود، واِلا اگر بخواهید در زندگی خصوصی مردم دخالت بکنید و بگویید که شما شب کته بخورید یا نان و پنیر و اسم این را صرفه جویی بگذارید صحیح نیست. یا اگر بگویید عمارت شما باید مثلاً از صد هزار تومان بیشتر ارزش نداشته باشد، این هم غلط است، برای اینکه آنوقت آن شخص را مجبور می‌کنید اگر می‌خواهد بهتر زندگی کند به خارج برود و پولش را هم از این مملکت خارج کند، ولی در صورتی که مالیاتش را وصول کنید، مازادش را هر چه هم که باشد اگر آدم فعالی است در بخش‌های تولیدی مملکت سرمایه گذاری می‌کند، و اگر نباشد خوب، این حقی است که هر فرد آزادی در دنیا دارد.

عرضه سهام کارخانه‌ها

رژیم ما نه رژیم باصطلاح دیکتاتوری است و نه رژیم تعیین کننده زندگی خصوصی افراد. این است که دو موضوع را نباید با هم مخلوط کنیم. ولی باز هم تکرار می‌کنم به شرط وصول مالیات‌ها و به شرط دیگری که داریم. مثلاً الآن درمورد صاحبان صنایع صحبت شد و شنیدم اغلب آن‌ها قبول و حتی استقبال کرده‌اند که تا ۴۹ درصد سهام کارخانجات خودشان را که یا شخصی یا فامیلی یا در محفل دوستانه بوده، برای فروش عرضه کرده‌اند و یا خواهند کرد. البته موقعی که دستگاه‌های دولتی هم تشخیص بدهند این کارخانجات سودبخش است سهام آن‌ها را عرضه خواهند نمود، زیرا ما نمی‌خواهیم سهام کارخانه‌های ناسالمی را که سود نمی‌دهند بطور دروغ و فریبنده‌ای عرضه کنیم که بعداً در آخر سال معلوم شود سودی ندارند و احیاناً ضرر هم می‌دهند. به عکس اگر انگیزه بهتر زندگی کردن نباشد، دیگر کسی را نمی‌بینیم که برای داشتن درآمد بیشتر از یک حد معینی زیادتر کار کند، الآن این یک مسئله است، برای اینکه بخش خصوصی ایران بقدری فعالیتش زیاد است و بقدری حقوق‌های سنگین می‌پردازد که بهترین عناصری که در خدمت دولت هستند یا تک تک به بخش خصوصی می‌روند، یا اینکه حقیقتاً با فداکاری و با گذشت از امتیازات مادی، برای ارضای خاطر روحی به کارشان ادامه می‌دهند. حالا اگر وزیر دارایی بتواند مالیات آن حقوق‌های سنگینی را که در این مورد می‌دهند وصول کند، یک قدری به ماندن این افراد در بخش دولتی کمک می‌کند.

دیپلم بیسوادی

در این جا صحبت آموزش را کردید. با کمال تأسف باید بگویم که هر چه ما می‌گوییم دیپلم بیسوادی به کسی ندهید و همان اندازه‌ای که متخصص اتم، فیزیک و شیمی و از این قبیل اشخاص تحصیلکرده در مملکت لازم هست، چندین برابر این‌ها تکنسین ماهر و کارگر متخصص لازم است در عمل درست بعکس رفتار کرده‌اید. ما به هر آموزشگاهی بالاخره با هزار دلیل یا بدون دلیل اسم دانشکده می‌چسبانیم و به همه شاگردان آن‌ها یک دیپلم می‌دهیم که با داشتن آن دیگر پشت ماشین نمی‌ایستد و آن دیسیپلینی که اینقدر می‌گوییم باید در کار باشد از میان می‌رود. در قسمت آموزش چه در ابتدایی‌ترین و چه در بالاترین سطح دو چیز باید رعایت شود، اول اینکه (باز تکرار می‌کنم حرفی را که حالا شاید دیگر مبتذل شده) دیپلم بیسوادی به کسی ندهید. دوم اینکه مراکز آموزشی ایران باید مراکز میهنی باشند و به همان اندازه که به درس دادن اهمیت می‌دهند به تربیت کردن یک فرد ایرانی وطنخواه اهمیت بدهند.

قوای دفاعی کشور

در مسائل دفاعی اشاره به لزوم فعالیت قوای دفاعی می‌کنید، ولی برای اطلاع مردم ایران و خود شما توضیحات مختصری درباره ثبات و استحکام وضع کشور و پیشرفت اجتماعی ایران لازم است. وضعیت ما در دنیا با وضعی که پارسال بود و به طریق اولی با وضعی که دو سال پیش بود از هر جهت تغییر زیادی کرده است. ایرانی که از حالا می‌توانیم پیش بینی کنیم در پنج سال دیگر به مراتب با ایران امروزی فرق خواهد داشت

اگر این گزارش‌هایی که ذکر شد به مرحله اجراء در بیاید و تولیدات ملی ما یا احیاناً درآمد سرانه ما به دو برابر برسد و جمعیت ایران در حدود ۳۶ یا ۳۷ میلیون نفر بشود، با مقررات مترقی که ما داریم و عدالت اجتماعی و توجهی که در این مدت به دادن خدمات به اکثریت مردم مملکت خواهیم داشت، مقام و منزلت و اهمیت ما به همان ترتیب بالاتر خواهد رفت و مسئولیت ما در دنیا زیادتر خواهد شد. ما در این بین هر اقدامی را که بوسیله آن بشود به صلح و آرامش و حتی خلع سلاح کمک کرد انجام خواهیم داد، ولی وقایع و پیش آمدهای دنیا همانطوری که چند روز پیش گفتم چه در غرب و چ در شرق ایران طوری است که ناچار اخطار خیلی قوی به گوش ما می‌رسد که کشورهایی که خودشان قادر به دفاع از خود نباشند در این دنیا پناهگاه محکمی نمی‌توانند پیدا بکنند.

پریشب به افسران نیروی دریایی می‌گفتم که تا سه سال پیش افق تخیل ما از حدود دفاع خلیج فارس دورتر نمی‌رفت، ولی امروز نه تنها به بحر عمان و به سواحل ایران تا گواتر اجباراً توجه داریم، بلکه چون آب‌های دریای عمان به سایر آب‌ها و اقیانوس‌ها متصل است و از آن جا که روی آب مرز نکشیده‌اند، مسئولیت ما بکلی دگرگون شده است و به قسمت‌هایی از مملکت باید توجه کنیم که سابق اصلاً فکر آن را نمی‌کردیم و جبهه‌هایی برای ما باز شده که در سابق نبود. پس موضوع دفاع مملکت نه فقط شامل مدرنیزاسیون قوای موجود مملکت است، بلکه مستلزم ایجاد واحدهای لازم و جدیدی است که با وقایع و حوادث جدید دنیا بتواند مقابله کند. چون یادداشت برنمی‌دارم نمی‌دانم که همه مطالب را گفته‌ام یا خیر، ولی اگر باز هم مطلبی پیش آمد در بین صحبت‌ها ناچار صحبت تان را برای اظهار عقیده قطع می‌کنم، ولی دربرداشتی که می‌کنید اگر مطالبی را که الآن به شما گفتم در نظر نگرفته‌اید، از هم اکنون خودتان را با این وضعت جدید تطبیق دهید.

مطلب دیگری هم باید گفت و آن این است که جامعه ما بر اساس ۱۲ اصل انقلاب بنا می‌شود و خواهد شد. دو چیز را هم باید همیشه به آن اضافه کنیم، یکی آنکه این انقلاب با وجود تمام شدت عملش، در بعضی موارد مثل اصلاحات ارضی، خوشبختانه بر اصل آزادی فردی و احترام به انسان و احترام به حقوق یک فرد آزاد ایرانی پایه گذاری شده. بنا بر این حقوق یک فرد ایرانی بر اساس قانون اساسی و بر اساس ۱۲ اصل انقلاب بسیار زیاد است. دیگر آنکه افراد ایرانی از طریق شورای ده، شورای شهرستان و استان و انجمن‌ها و مجالس مقننه و خانه‌های انصاف و شوراهای داوری و هزار وسیله دیگر، از امکان اظهار نظر و شرکت در اداره امور سیاسی و زندگانی و معیشت خود برخوردار هستند. ما در حین حداکثر احترام به آزادی فردی، می‌دانیم که اساس آزادی فرد در یک رژیم دمکراتیک تا حدی است که اعمال او به آزادی فردی دیگر تجاوز نکند. این باز اصطلاحی است که من چند دفعه آن را استعمال کردم که آزادی دمکراتیک بدون اقتصاد دمکراتیک امکان پذیر نیست، همانطور که اقتصاد دمکراتیک هم بدون دموکراسی امکان ندارد، منتها باید اضافه کرد که هیچکدام از این دو، نه اقتصاد دمکراتیک و نه دموکراسی (اقتصادی یا سیاسی) بدون انضباط و دیسیپلین امکان پذیر نیست، چون اگر غیر از این باشد سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

دیسیپلین اداری و بیان عقیده

در قسمت اداری گفتم که دیسیپلین فهمیده شده و قبول شده برای مردم، قانون مملکت است. ما به هر وسیله‌ای که هست مردم را به شرکت در تمام امکانات و به اظهار عقیده و یا اظهار وجود تشویق می‌کنیم. از لحاظ سیاسی مملکت یک حزبی نیست، یعنی دیکتاتوری یک حزبی نیست و نخواهد بود. حتی من تا جایی می‌روم که بگویم من که پیشنهاد کننده این دوازده اصل انقلاب هستم، خودم می‌گویم که با پیشرفت تکنولوژی ممکن است بعضی از این مواد (غیر از مواد اساسی که فلسفه ما بر آن نهاده شده، از جمله این اصل که ثروت‌های طبیعی خداداده که انسان در بوجود آوردن آن‌ها سهمی نداشته، باید متعلق به ملت و ملی باشد و بوسیله دولت یا شهرداری‌ها یا مؤسسات دیگر به نفع اجتماع بهره برداری شود) لازم باشد که اصلاح شود. بنابراین نظرهای مربوط به سایر اصول انقلاب را چه از جانب خود من مطرح شود و چه بوسیله هر کس دیگر (نه فقط کسانی که در دولت هستند بلکه افراد دیگری که نه در دولت هستند و نه در حزب اکثریت و یا در احزاب اقلیت) حتی به عنوان یک فرد عادی گوش خواهیم داد و مطالعه خواهیم کرد، و اگر مطابق مصلحت و تکنولوژی جدید باشد با کمال میل قبول خواهیم کرد.

استفاده از کامپیوتر و وسایل جدید

ما به جامعه خودمان همیشه امکان خواهیم داد که خود را با بهترین وضع روحی و اخلاقی و اجتماعی و مادی و پیشرفت تکنولوژی تطبیق بدهد. برای اینکه مملکت خیلی پیشرفته و مدرنی داشته باشیم دستگاه‌های ما اضافه بر انضباط باید با وسایل جدید آشنا باشند. مدارس ما باید تکنیک جدید تدریس را یاد بگیرند و به همین جهت است که در هر دو سه سال یکبار در سراسر دنیا همه کتاب‌ها عوض می‌شود. سیستم‌های اداری ما هم تحت عنوان انقلاب اداری یا غیره، باید با پیشرفت طرز اداره امور و مدیریت عوض شود، همانطوری که برای بخش خصوصی ما یک مدرسه عالی را چند روز پیش افتتاح کردیم تا بهترین مدیران بخش اقتصادی را تربیت بکند، اگر می‌توانستیم چیزی مشابه آن برای قسمت‌های دولتی پیدا کنیم بد نبود. علاوه بر آن تا جایی می‌شود باید با ماشین حساب کار کرد، کما اینکه بعضی از دستگاه‌های ما با کامپیوتر کار می‌کنند. می‌دانم که وضع سازمان برنامه از این لحاظ خوب است. در قوای مسلح ما بعضی نیروها از این لحاظ خیلی جلو رفته‌اند و بقیه نیروها هم به آن حد خواهند رسید. شرکت ملی نفت یک موقع خیلی جلو بود، ولی حالا دومرتبه با توجه به وسعتی که پیدا کرده، باید خودش را به سطح این دستگاه‌ها برساند. برای این کار ما آن بازرسی را که تابحال خیلی به ما خدمت کرده و خیلی مطالب را برایمان روشن کرده و خیلی نواقص را به ما نشان داده، بطور خیلی دقیق همیشه انجام خواهیم داد و از آن البته نتیجه گیری خواهیم کرد، حالا دیگر با خودتان است که گزارشتان را تطبیق بدهید با صحبت‌هایی که حالا کردم.

تولید کارخانه‌ها و مهارت کارگران

اگر ما بخواهیم مملکت مترقی و پیشروی داشته باشیم باید کارخانجات، کارگاه‌ها و هر کار تولیدی دیگر با ظرفیتش، قابل رقابت با کارگاه‌ها یا کارخانه‌های مشابه دیگران باشد، یا تولیدش لااقل با آن‌ها مساوی باشد. برای این منظور باید کارگرش همان مهارت را داشته باشد و طبیعتاً باید به آن کارگر مزدی بدهید که لیاقت آن را دارد. الآن ما رفتیم روی این اصل که حداکثر مشاغل را ایجاد بکنیم و به هر کس حداقل مزدی را بدهیم که از لحاظ یک زندگی شرافتمندانه، تا آن جا که ممکن است کافی باشد. در صورتی که هدف ما برای برنامه ششم و مخصوصاً برای تمدن بزرگ درست معکوس این است. یعنی حداکثر مهارت با حداکثر حقوق و حداکثر زندگی خوب برای افراد. این البته یکی از واجبات کار است که رشد جمعیت برسد به یک درجه معین. از طرف دیگر دستگاه‌های مربوطه یا خود کارخانجات هم مدارس حرفه‌ای به اندازه کافی ایجاد بکنند تا کارگر ماهر داشته باشیم. کشاورزی ما هم تبدیل به کشاورزی مکانیزه شود و مشاغلی را که ایجاد می‌کنیم حداکثر تولید ثروت را بکند.

خدمات پزشکی

اگر ما به همان سطحی بخواهیم برسیم که برای سرویس و خدمات در نظر گرفته‌ایم، ارقام فعلی واقعاً خیلی کوچک و محقر است. صحبت از ۱۶ هزار پزشک کردید، در صورتی که برای ۳۶ میلیون جمعیت در آینده لااقل ۳۶ هزار پزشک می‌خواهیم و ۳۶ میلیون نفر جمعیت حداقل ۳۶۰ هزار تختخواب می‌خواهند . اگر ما برای هر دو تختخواب یک پرستار نداشته باشیم، ولو برای هر ده تختخواب یک پرستار بخواهیم، باید ببینید که تعداد پرستار مورد لزوم چقدر خواهد بود؟ خلاصه باید آمار بگیرید. لابد اطلاع دارید که در ممالک پیشرفته و متمدن بخش خدمات چه بخش عظیمی را تشکیل می‌دهد، چه در قسمت دولتی و چه در بخش خصوصی، آن هم بوسیله بیمه‌ها یا تشکیلات دیگری که دارند. بنابراین با آنکه در حال حاضر غیر از وضع موجود چاره‌ای نیست، اما دو چیز را باید برای آینده در نظر بگیرید، یکی دادن خدمات بیشتر به مردم دیگری تشکیل کمیسیون برای تعیین مزدها.

حداقل و حداکثر حقوق

چون صحبت مزد به میان آمد ناچار باید بگویم که در آخر امسال حداقل مزد کارمند دولت باید برسد به ۶۰۰۰ ریال، حداقل را می‌گویم، گو اینکه حداقل دستمزد کوچکترین کارمند حقوق بگیر دولت در آخر برنامه پنجساله پنجم باید دو برابر بشود. دیگر اینکه تناسبی بین حداقل حقوق و حداکثر حقوق باید در نظر بگیریم و تا وقتی به این حداقل نرسیده‌ایم باید مقداری از اضافات حقوق‌های بالا را فعلاً متوقف کنیم و قسمت‌های دیگر را مجهز سازیم تا عدالت اجتماعی در حقوق‌ها ایجاد

بشود. بعد وقتی که به هدف و منظور رسیدیم دومرتبه در این کار تجدید نظر بکنیم. البته بخش خصوصی شاید این کار را نکند، ولی همانطور که گفتم این را دولت به وسیله وصول مالیات‌ها می‌تواند تا حدی تعدیل بکند.

رشد جمعیت

رشد جمعیت در سال ۱۳۷۱ یعنی بیست سال دیگر حتماً باید از ۶/۱ درصد پایین تر بیاید. باید بودجه کافی برای این کار اختصاص دهیم. من در جزیره خارک در این مورد پرسیدم، آن جا مثل اینکه متصدی کار بالنسبه راضی بود، برای اینکه رشد محدود بود و قابل کنترل. تمام تشویق‌هایی که تابحال درباره افزایش اولاد شده باید معکوس بشود و خود مردم وقتی که باسواد شدند و فهمیدند به این موضوع توجه خواهند کرد. ولی رقم ۶/۱ درصد رقم خطرناکی است، زیرا آب در این مملکت برای بیش از آن عده نیست، حتی اگر همه ثروت‌های دیگر باشد.

در مورد مصرف انرژی اشاره‌ای به نیروی اتمیک نکردید، در صورتی که ما در برنامه ششم شروع به ایجاد مراکز تولید برق اتمیک خواهیم کرد.

حد متوسط عمر

درباره حد متوسط عمر و امید زندگی به آینده، آمریکا از این جهت به ۷۷-۷۶ رسیده، ممالک اسکاندیناوی به ۷۴ و در اروپای شرقی خودشان می‌گویند به ۷۴-۷۳ رسیده‌اند. این است که من در این ارقام متأسفانه خیلی تردید دارم. البته جمعیت کشور زیاد می‌شود، ولی اینکه تا ۲۰ سال دیگر ما از حد ۵۰ به ۵۰ برسیم برای من رقم قابل تردیدی است، یعنی معتقدم بیشتر خواهد شد، مگر اینکه به آن‌ها سرویس ندهیم و آن مطلب دیگری است.

فعالیت‌های فرهنگی و ورزشی

درباره فعالیت‌های فرهنگی و ورزشی می‌خواستم بگویم دولت زمین‌های لازمی در اطراف شهرها و حتی دهات برای پیش بینی همین ۲۰ سال آینده که می‌گویند دنیا می‌رود به سمت هفته‌های چهار روز کار و سه روز کار یا تقریباً نصف و نصف، باید در نظر بگیرد. برای این مدت بیکاری ما باید به نحوی برای مردم کار پیدا بکنیم، یعنی کار سرگرم کننده. این اراضی را اگر دولت از حالا پیش بینی بکند و در اطراف شهرها، هم برای فضای سبز و هم برای استراحت و تفریح و گردش و هم برای میدان‌های ورزش، زمین‌هایی در نظر بگیرد بسیار بجا خواهد بود.

البته با این سیستمی که فعلاً پیش می‌رویم و هر کسی می‌آید یک خانه یک طبقه می‌سازد و حیاط هم برایش درست می‌کند، اگر شهرهای ما اینطور پیش برود و برای این کار بخواهیم فضای سبز درست بکنیم و تأسیسات ورزشی بوجود آوریم، شاید در تمام سطح ایران که بعضی جاهای آن صحرا است و قابل سکونت نیست، و جاهای دیگر که زمین‌های آن خوب است و آب دارد، تمام این اراضی زیر بنا می‌رود و دیگر برای کشاورزی چیزی باقی نمی‌ماند. این است که تأکید می‌کنم که خانه سازی باید به سمت ارتفاع برود، ولی همانطوری که گفتم فضای لازم را از حالا دولت باید پیش بینی بکند، حتی در روستاها برای فضای سبز و تفریحگاه و محل ورزش باید پیش بینی‌های لازم بشود. آن مطالبی را هم که راجع به فرهنگ و اشتغالات روحی و سمعی و بصری بر اساس سنت‌های ملی و فرهنگی ملی و تاریخ ایران گفتم توجه به آن‌ها از واجبات است.

توسعه شهرهای کوچک

در مورد شهرنشینی و توسعه شهرهای کوچک و متوسط باید این موضوع دلیلی داشته باشد. یک شهر کوچک و متوسط باید حتماً بزرگ بشود. توجیه این امر هم آن است که باید قطبی باشد یا صنعتی یا فرهنگی یا چیز دیگر، واِلا سطح زندگی آن پایین می‌آید. اگر تولید کننده نباشد و فقط جمعیت آن جا و تعداد بیکار و غیر مولد را اضافه بکنید سطح زندگی طبعاً پایین خواهد آمد.

راه انسانیت

تمدن چندین هزار ساله ایرانی به ما اجازه می‌دهد که راه خودمان را خود پیدا بکنیم. تا چند سال پیش تنها آرزو و امید ما این بود که شبیه غرب بشویم. حتی خود من در اولین کتاب خودم (مأموریت برای وطنم) به همین موضوع تکیه کرده بودم، ولی حالا می‌گویم غرب هنوز چیزهای خوب دارد، البته که دارد، چرا که ندارد؟ آن قسمت خوبش را باید گرفت و با اخلاق ایرانی تطبیق داد، ولی ما روحیه و فلسفه خودمان را باید داشته باشیم و از خیلی ابتلائاتی که الآن در دنیا هست دوری بجوییم و با منطق و عقل و تجربه‌ای که بعد از گذشت هزاران سال در نهاد ما بطور ذاتی و طبیعی وجود دارد راه صحیح خودمان را که راه انسانیت و تمدن و پیشرفت است پیدا کنیم.

بسیج برای کشاورزی

برای جبران کمبود کارگر در فصل برداشت محصول، باید یک برنامه تجهیز داشته باشیم تا اگر لازم شد در یک منطقه تقریباً بسیج اعلام کنیم. اگر لازم است قانونش را هم بگذرانید. وقتی برای این کار یا برای سوانح دیگر اعلام بسیج کردید، به فرمان فرمانده منطقه هر کسی باید راه بیفتد و برود. چه شاگرد مدرسه، چه دبیر، همه باید بروند و پنبه را بچینند و بگذارند توی انبار محلی. اگر لازم باشد دولت باید مطالعه چنین کاری را بکند.

ساختمان سد لار

راجع به تسریع در ساختمان سد لار این تصمیمی است که دولت باید بگیرد، بعلاوه کسانی که در پایان دوره انتخابات باید به مقابل مردم بروند و از آن‌ها رأی بگیرند در این مورد مسئولیت دارند و برای ارضاء مردم و رفع احتیاجات آن‌ها باید بطور معقول در این باره تصمیم بگیرند.

اگر بتوانید جمعیت شهر تهران را کنترل بکنید که از یک حدی بیشتر نشود، و به همان تناسب مصرف آب معین باشد، می‌شود این کار را عقب انداخت، ولی اگر فکر بکنید که هنوز چنین امکانی نیست، زیرا قطب‌های دیگری ایجاد نکرده‌اید، یا اینکه زاد و ولد اهالی تهران اینقدر زیاد است که خود بخود جمعیت زیاد می‌شود، در این صورت کسانی که باید بروند و از مردم رأی بگیرند باید تمیز بدهند که در سال مثلاً ۱۳۵۶ یا ۱۳۵۷ چه مقدار آب اضافه بر احتیاجات شهر تهران لازم است. اگر این مسئله حساب شده که در این صورت ایجاد سد لار غیر قابل اجتناب است. البته دولت باید به وظیفه خودش عمل بکند و به نفع مردم تصمیم بگیرد. و اما راجع به حفر چاه‌ها مطالبی گفتید که باید بگویم سختی و صلابت سلیقه به خرج می‌دهید. بجای اینکه یک تصمیم کلی، یا از این طرف یا از آن طرف بگیرید بهتر است که در هر قسمت معین به تناسب تشخیص و ارزش موضوع تصمیم بگیرید.

کما اینکه حفر یک چاه در یک نقطه شاید به سفارش وزارت کشاورزی یا وزارت تعاون از طرف بخش خصوصی مفید هم باشد. یک چاه حتی دو یا سه چاه، بنا بر این بطور کلی نباید این سیاست را جزو سیاست‌های اصلی قرار داد. در این قسمت گمان می‌کنم باید به اندازه کافی تحرک و نرمش و انعطاف داشته باشید که درباره هر موضوع بنا به ارزش خود موضوع قضاوت بکنید و تصمیم بگیرید که آیا کاری را بکنید نا نکنید.

فعالیت در بخش صنایع و معادن

بخش صنایع و معادن از آن بخش‌هایی است که درباره آن از همه کمتر می‌شود پیش بینی دقیق کرد، کما اینکه ما در برنامه چهارم یکمرتبه دیدیم معدنی مثل معدن سرچشمه پیدا شد، یا پیشنهاد کارخانه میستویی ژاپن که برای مجتمع بزرگ پتروشیمی جنوب داده شد، یا طرح گاز نفت ال آن جی ژاپنی‌ها، یا کار دیگری که قرارداد آن را چند روز پیش با آن کارخانه آمریکایی امضاء کردیم و غیره که هر کدام از آن‌ها را با کمال میل قبول کردیم و از این به بعد هم اگر پیش بیاید قبول خواهیم کرد.

مطمئناً در دوران برنامه پنج ساله خیلی پیشنهادها خواهد شد که ما الآن اصلاً فکر آن‌ها را نمی‌کنیم و تصور می‌کنم رشد ما در بخش صنایع و معادن بیش از آن چیزی است که ما الآن پیش‌بینی کردیم، بخصوص با توجه به طرح مطلبی که تابحال هیچوقت در اطرافش فکر نکرده‌ایم و آن احتمال سرمایه‌گذاری ایران است در خارج مثل کار سرمایه‌گذاری ایران در دریای شمال، و شاید این قدم اول است که از طرف کشور ایران در خارج از مرزهای خودش برداشته شده و چه بسا ما در عملیات متنوع فروش و خدمات در کشورهای دیگر که آن را Down Stream می‌گویند، بخصوص در کار نفت و پتروشیمی ممالک دیگر وارد بشویم.

بهره برداری کامل از گاز و نفت

همانطور که در چند سال اخیر دیدید در قسمت نفت و گاز هر چند وقت به چند وقت یک رشته اقدامات و خبرهایی به گوش‌ها رسیده که کسی انتظار آن‌ها را نداشته است.

کما اینکه تا سه چهار سال پیش موضوع صدور گاز مایع از ایران، اصلاً مورد بحث نبود و حالا یک مرتبه می‌بینیم که از اطراف در این باره هجوم آورده‌اند. چیزی که می‌شود به این جریان اضافه کرد ذخائر غیر مکشوفه ایران است که فکر می‌کنم باز هم وجود داشته باشد و اگر در مرکز ایران نزدیکی‌های قم و در غرب ایران در قسمت‌های کرمانشاه و احتمالاً در شرق ایران نفت به مقدار تجارتی پیدا بشود، این امر وضع اقتصاد و توزیع داخلی نفت و گاز ایران را تغییر خواهد داد. همچنین درباره شرکت ایران در بازارهای خارجی ممکن است امکانات جدیدی پیش بیاید و بخصوص در قسمت نفتکش‌ها ممکن است اقدامات ما از این‌ها وسیع تر باشد، بدین ترتیب که یا مستقیماً صاحب کشتی‌ها باشیم و پرچم ایران را بر فراز آن‌ها بزنیم، یا به اقساط طویل‌المدت کشتی‌ها را بخریم و باز هم پرچم ایران را بزنیم، و یا آن‌ها را کرایه کنیم و باز هم پرچم ایران را بر فراز آن‌ها نصب کنیم.

راجع به منابع گاز سرخس در شمال ایران ما سعی می‌کنیم یک همکار هم منطقه‌ای پیدا بکنیم تا در آن جا از گاز استفاده بیشتری بنماییم، همچنین باید کارخانه پتروشیمی برای مصرف منطقه‌ای ایجاد بشود و احیاناً برق به مقدار زیاد و ارزان تولید گردد که نمی‌دانم قابل صدور باشد یا نباشد، ولی به هر صورت برای داخل کشور ایران مفید خواهد بود.

مصرف گاز طبیعی

در مورد ادامه اکتشاف در شمال ایران در فلات دریای مازندران و احیاناً در خارک در زمان بندی ساختمان لوله دوم چند موضوع مورد نظر است که یکی از آن‌ها مصرف داخلی است که گفتید فقط مصرف گاز طبیعی به ۹ میلیارد متر مکعب در سال ۱۳۵۶ می‌رسد. شاید در دوره برنامه پنجم از این تجاوز نکند، گو اینکه در این کشور همیشه ما می‌بینیم که در عمل این ارقام خیلی از پیش‌بینی‌ها تجاوز می‌کند، ولی ما الآن فکر می‌کنیم و دیروز هم ذکر شد که ظرفیت ذوب آهن اصفهان به یک میلیون و نهصد هزار تن خواهد رسید و ما اساساً چهار میلیون تن ظرفیتش را با شوروی‌ها تصویب کردیم. علاوه بر این برای آنکه صنعت ذوب آهن ایران رویهمرفته اقتصادی تر باشد اگر با اجرای سیستم احیای مستقیم، که تیم‌های ایرانی رفتند و آن‌ها را در ممالک مختلف دیدند و با نظر خوب برگشتند، احیاناً تنی چهل دلار تمام بشود، ما می‌توانیم در اصفهان اضافه بر چهار میلیون تن تأسیسات ذوب آهن با سیستم فعلی، کارخانه‌های احیای مستقیم هم کار بگذاریم تا رویهمرفته به قیمت تمام شده، آهن و فولاد ایران پایین بیاید. پس مصرف نفت و گاز در آینده بالا خواهد رفت. اضافه بر این لوله دوم مورد احتیاج شدید ما خواهد بود و ظرفیتش را باید در نظر بگیریم که چقدر باشد. اگر در منطقه کرمانشاه نفت و گاز به مقدار خیلی زیاد پیدا بشود، ارزش این را دارد که لوله نفت و گازی از کرمانشاه به تبریز کشیده شود.

راه آهن برقی

پس مصرف داخلی گاز ما تأمین می‌گردد و از ظرفیت لوله دوم گاز، ما می‌توانیم برای صادرات و فروش به اتحاد شوروی بیشتر استفاده بکنیم. برای اینکه در مقابل چهار میلیون تن کارخانه فولاد اصفهان و سایر معاملاتی که با همسایه شمالی خودمان می‌کنیم، مقادیر هنگفتی کالا باید صادر نماییم که شاید بهترین نوع کالا همین گاز باشد که اگر وسیله تبدیل آن گاز در داخله به صنایع پتروشیمی و یا مایع کردن گاز فراهم نباشد یا اقتصادی به نظر نیاید، من حاضر به دیدن چاه‌های نفتی که گازش را آتش می‌زنند نیستم و بهترین طریق، فروش به کشور همسایه است، بخصوص که در نظر داریم بعضی از خطوط راه آهن ایران را برقی بکنیم. مسلماً خطوط بین کارخانه ذوب آهن اصفهان تا منابع آهن و زغال کرمان حتماً برقی خواهد شد. چون کشش این راه بخصوص وقتی که ظرفیت کارخانه به حدود دو میلیون تن و بطور واضح تر البته وقتی که به چهار میلیون تن برسد از روزی شاید یازده هزار تن ظرفیت بیشتر بشود. 

راه ترانزیتی ایران

پیشنهاد دیگری که کردیم برای ترانزیت کالا از این منطقه دنیا، یعنی منطقه شبه قاره هندوستان و ممالک اطراف ما و حتی کشورهای آفریقای شرقی برای ورود به بنادر ایران و استفاده از راه ترانزیتی ایران از بندرعباس به تبریز و از تبریز به جلفا و از شوروی به اروپا، یا از ایران به مرز ترکیه و از ترکیه به اروپا، این هم از آن خطوطی خواهد بود که ظرفیتش در روز خیلی بالا خواهد بود. پس استفاده از گاز بطور خیلی دقیق مورد توجه قرار خواهد گرفت و جزو انرژی‌های درجه یک گرداننده چرخ‌های صنعتی و اقتصادی و تجارتی ایران در خواهد آمد. همانگونه که گفتم خیلی مطالب است که اکنون یا نمی‌شود گفت یا اساساً آن‌ها را پیش‌بینی نمی‌شود کرد، ولی در عمل همانطور که دیدیم برنامه چهارم بکلی زیر و رو شد و برنامه دیگری غیر از آن چیزی که اول تدوین شده بود بوجود آمد، ممکن است در بعضی از رشته‌های برنامه پنجم هم شاهد یک چنین تحولات و تغییرات غیر قابل پیش بینی بشویم.

مصرف برق کشور

در برنامه چهارم دیدیم که تقاضای مردم برای مصرف برق خوشبختانه همیشه بیش از مقدار عرضه برق بوده است. موقعی بود که عده‌ای می‌ترسیدند اگر کارخانه چهل یا پنجاه هزار کلیوواتی برق بسازند، این برق روی دستشان بماند و کسی خریدار نباشد. وضع برنامه پنجم در این مورد خوب است و البته باید به دقت درباره آن برنامه ریزی کرد، ولی باز هم چند موضوع ممکن است پیش بیاید که برداشت مطلب ما دگرگون بشود. شاید در این موضوعات متخصصین دقت کرده‌اند و اگر سئوالی بکنم جواب خواهند داد، ولی بطور کلی به موضوع مسافت انتقال برق باید توجه بشود، اگر مسافت‌ها زیاد است باید ببینیم ولتاژ خطوط انتقالی چقدر باشد و به چه اندازه بالا برود و سیستم فرستادن برق و ارزش تبدیل برق به D.C و تمام آن کارهای فنی که تبدیل به D.C ایجاب می‌کند و دومرتبه تبدیل شدن به آلترناتیو را دارد یا نه. یکی از منابع بزرگ تولید برق ما جنوب خواهد بود. خوزستان چه بوسیله سدهای آبی و چه بوسیله منابع گازش می‌تواند مقادیر خیلی زیاد برق تولید بکند. تنها در خوزستان صحبت از هشت هزار مگاوات برق هست، هشت هزار مگاوات مقیاسی است در مقیاس بین‌المللی و بین ممالک خیلی پیشرفته بزرگ دنیا، البته موقعی که سدها ساخته بشود، اما جاهایی که سدهای برقی و سدهای آبی ساخته می‌شود در همان نقطه یا در نقطه دیگر نیروگاه‌های حرارتی هم ایجاد می‌شود تا همیشه بتواند توازنی برقرار بکند، زیرا از سدهای آبی در ساعت‌های حداکثر تولید و باصطلاح PEAK استفاده بیشتری می‌توان کرد و در تمام روز یک مقدار و در تمام فصول سال یک مقدار برق تولید نمی‌کند . اگر تقاضای برق در جنوب ایران، که برق از آب گرفته می‌شود و نزدیک بنادر ما هست و صنعتی که از این برق ارزان برای صادرات ایجاد خواهد شد، به مقداری برسد که انتقال برق از جنوب به سایر نقاط کشور محدود بشود، از حالا باید پیش بینی بکنیم که در قسمت‌های دیگر کشور یا مرکز و یا شمال، به چه مقدار و به چه اندازه نیروگاه‌های بزرگ برق ایجاد بکنیم.

کارخانه ششهزار کیلوواتی

یادم می‌آید بچه بودم، قبل از شهریور ۱۳۲۰ بود، در تهران نیروگاهی با کارخانه اشکودا درست کرده بودند که نمی‌دانم هنوز هم کار می‌کند یا نه، این کارخانه به قدرت شش هزار کیلووات بود، همه ذوق زده شده بودیم که ما یک چنین نیروگاهی در مملکت داریم. خوب، زمان جنگ پیش آمد و دوره بدبختی و انحطاط و سکون ایران فرا رسید. پس از آن اولین نیروگاه بزرگ را درست کردیم که گمان می‌کنم نیروگاه پنجاه هزار کیلوواتی آلستوم در تهران باشد. درباره آن هم سر و صدا بلند شد که چکار دارند می‌کنند؟ پنجاه هزار کیلووات برق برای چه درست می‌کنند؟ در برنامه چهارم هم باز با ابرو بالا رفتن یک عده رفتیم روی ظرفیت‌های هشتاد و سه هزار و پانصد کیلووات، اگر این رقم درست باشد. بعد رفتیم روی صد و پنجاه و سه هزار کیلووات نیروگاه شهریار. در برنامه پنجم مسلماً باید برویم روی ظرفیت‌های بزرگتر، فکر می‌کنم سیصد هزار کیلووات. در برنامه ششم باید برویم روی ظرفیت‌های هفتصد و پنجاه هزار کیلووات به بالا، و کارخانه‌های برق اتمیک که آنهم از پانصد هزار کیلووات به بالا اقتصادی است. این‌ها کلیاتی است که می‌خواهم تذکر بدهم و این غیر از قراردادی است که ما با همسایه شمالی مان امضاء کردیم و مربوط به خرید نیروگاه‌های برقی است که طبق استاندارد آن جا درست شده. یعنی استاندارد سیصد هزار کیلووات که از قرار معلوم استاندارد فنی آن هم خیلی بالا است و در قرارداد پانزده ساله ما هست. حالا باید ببینیم نیروگاه‌های دیگر را به چه ظرفیت درست بکنیم؟

ژنراتورهای بیش از سیصد هزار کیلووات

ایجاد یک نیروگاه با ژنراتور سیصد هزار کیلوواتی معنی ندارد. یا باید دو تا باشد یا سه یا چهار تا. حتی درباره اینکه به چند تا از این‌ها در نقاط مختلف کشور احتیاج داریم مطلبی است که من اظهار نظر نمی‌کنم، چون احتیاج به مطالعه فنی دقیق دارد.

ولی حالا می‌گویم که مسلماً نیروگاه‌های برق ایران در دوره برنامه پنجساله ششم، حتماً به ظرفیت‌های بالاتر خواهد رسید و موضوع اینکه این برق به چه ولتاژی فرستاده بشود و آیا از سیستم D.C استفاده خواهیم کرد یا نه، مطالعه در این مورد را باید دنبال بکنید، زیرا سیستم‌ها و تکنیک‌ها روز بروز پیشرفت می‌کند و در مصرف هم صرفه جویی می‌شود. مصرف برق با سیستم D.C بدون شک خیلی زیاد است. نمی‌دانم چند درصد است ولی خیلی زیاد است، ولتاژ را هم باید مطالعه بکنید، این ۴۰۰ هزار ولتاژ فعلی چقدر باید بالا برود، از لحاظ اقتصادی و فنی باز هم بسته به مسافت ولتاژ است که تا چه حد باید بالا برود، اما با توجه به اینهمه برقی که ما در جنوب تولید می‌کنیم باید مراکز حرارتی آن هم در جنوب باشد. مجتمع برقی که مثلاً از مجتمع سدهای روی کارون که در حدود ۲۸۰۰ مگاوات نیرو دارد، برای حفظ تعادل اگر ۱۴۰۰ یا نزدیک به دو هزار مگاوات برق حرارتی در همان محل تولید بکنیم مجموعش زیاد می‌شود. البته این در صورتی است که بخواهیم این نیرو را به جایی بفرستیم.

بنادر ایران

راجع به بنادر می‌شنویم و می‌خوانیم که تکنولوژی مدرن پیش بینی‌هایی برای تسهیل کار بنادر می‌کند . شنیده‌ام که کشتی‌های خیلی بزرگی می‌خواهند بسازند که باصطلاح درهای ورودی و خروجی داشته باشند، و کرجی‌هایی را که کشش آب زیادی ندارند و شاید هم ته آن‌ها صاف باشد آن‌ها را مثل بچه کانگورو می‌فرستند توی شکم مادر یعنی در شکم کشتی بزرگ. اگر این تکنیک حقیقتاً تکمیل بشود شاید وضع کشتیرانی و بنادر تغییر بکند، زیرا یک چنین غول‌هایی در وسط دریا می‌ایستند و بچه هایشان می‌روند و می‌آیند، یعنی کرجی می‌رود به داخل کشتی، از آن جا می‌رود به مقصد، در آن جا بار را خالی می‌کند باز پر می‌شود و بر می‌گردد. البته با این فکرها ما نمی‌توانیم در برنامه پنجساله کاری نکنیم.

آینده بندرعباس

مطالبی را که ذکر کردم حداقل کاری است که ما باید انجام بدهیم، بخصوص اگر امکان ایجاد خط ترانزیتی این منطقه از بندرعباس به مرز ترکیه و شوروی پیش بیاید و ترافیک راه آهن ایران بطور غیر قابل پیش بینی اضافه بشود و ظرفیت بندرعباس هم از آن چیزی که پیش بینی کردید شاید لااقل به بیست و سی میلیون تن برسد. گو اینکه سیاست کلی ما این است که مواد معدنی را به عنوان سنگ خارج نکنیم و در محل لااقل به شمش یا ورقه یا مواد ساخته شده تبدیل بکنیم، ولی شاید لازم باشد بندرعباس کنونی را در آینده قریب یک صد متر از سمت شرق توسعه بدهیم که کشتی‌های در حدود پانزده هزار تنی بتوانند در داخل بندر بچرخند و دیگر از آن جا به عنوان بار کردن کرومیت و مواد خام استفاده نشود و به جای آن بندرگاه جدیدی را از حالا در نظر بگیریم که ادامه بندر فوق در سمت غرب یا در جانب دیگر باشد. بعضی‌ها محلی را ذکر می‌کنند که تقریباً در ۲۰-۲۵ کیلومتری غرب بندرعباس است، در جایی بین ساحل و جزیره قشم که خصوصیات طبیعی دارد و از آن در گذشته استفاده می‌کردند. صحبت از امکان ایجاد تعمیرگاه بزرگی است که قادر به پذیرفتن کشتی‌های تا ظرفیت ۵۰۰ هزار تن در بندرعباس باشد. مسائل دیگری هست که البته ما هنوز درباره آن‌ها پیش بینی نکرده‌ایم، برای اینکه هم تازگی دارد و هم طرح‌های عظیمی است که باید کمپانی پیشنهاد کننده نقشه‌هایش را بیاورد. از جمله اینکه بندرعباس بندر کدام مناطق کشور باشد، بندر عمومی کشور باشد یا فقط به بعضی از صفحات مملکت سرویس بدهد؟ دیگر اینکه یک خط ترانزیتی بشود بخصوص وقتی که این خط ترانزیتی برقی هم بشود و احیاناً قسمت‌هایی از آن دو خطه باشد، کما اینکه بین اصفهان و شیراز نیز ممکن است هم دو خطه بشود و هم برقی و این امر البته بستگی خواهد داشت به ظرفیت فولاد آن جا که اضافه بر ۴ میلیون تن پیش بینی شده فعلی، اگر ما بوسیله احیای مستقیم هم یک یا چند میلیون تن آهن در آن جا به دست بیاوریم، مقدار سنگ آهنی که باید به اصفهان برسد چقدر پیش بینی خواهد شد.

بندر چاه بهار

بندری که فعلاً درست در اطرافش مطالعه نشده و ما بیشتر از لحاظ نظامی درباره آن مطالعه می‌کنیم چاه بهار است که آن را برای سرویس دادن به آن قسمت از مملکت که متأسفانه قرن‌های متوالی است که دست نخورده باقی مانده است و همچنین برای باز کردن این منطقه به یک قسمت از کرمان و بلوچستان و سیستان در نظر گرفته‌ایم. این یک امر تازه خواهد بود و وضع آن جا را دگرگون خواهد کرد، بخصوص اگر چاه بهار بوسیله جاده خوب و اسفالته به زاهدان متصل بشود و راه ساحلی چاه بهار را ما به جاسک و بندرعباس بکشیم. این راهنمایی قطعی نیست که می‌کنم، ولی ممکن است یکی از امکانات حمل و نقل و کابوتاژ بین بنادر ما در آینده بوسیله «هاورکرافت‌هایی» بشود که هم ظرفیت حمل نفر را دارد و هم بار را. زیرا همانطور که می‌دانید هاورکرافت حقیقتاً احتیاج به بندر ندارد، یعنی هم آبی و هم خاکی است و از روی آب می‌تواند روی خاک بیاید، البته به شرط اینکه یکدفعه به کوهی برنخورد، ولی اگر یک ساحل بالنسبه مسطح باشد خیلی آسان می‌تواند بیاید و روی خاک مستقر بشود. ممکن است این کار برای این قبیل مراودات و تردّدها بین بنادر و سواحل ما، با سواحل جنوبی خلیج فارس یعنی امارت نشین‌های خلیج فارس یک کار اقتصادی و عملی باشد. به هر صورت خواهیم دید که پیش آمدها چگونه خواهد بود؟ امکان ترانزیتی کردن و برقی کردن راه آهن ایران را در این گزارش البته نمی‌توانستید پیش بینی بکنید، از لحاظ استراتژیک هم همینطور، همچنین درباره کم شدن آب‌هایی که از جلوی خرمشهر و آبادان می‌گذرد بواسطه سد سازی‌هایی که هم روی آب‌های دجله و فرات می‌شود و هم روی آب‌های خودمان مثل کارون و دز و رودهای دیگری که به کارون و احیاناً به بهمنشیر می‌ریزد.

فرودگاه‌های کشور

در قسمت فرودگاه‌ها چیز زیادی ندارم بگویم جز اینکه باز هم با اوضاع سیاسی و استراتژیک در این پنجساله همیشه خودمان را تطبیق خواهیم داد، کما اینکه در این چند سال داده‌ایم.

تعداد فرودگاه‌هایی که ما در این چند سال ساختیم در اول برنامه چهارساله پیش بینی آن را نمی‌شد کرد، اما حالا تعداد فرودگاه‌های مملکت به حدی رسیده که در آینده ولو هر پیش آمدی که بکند حدود اضافه شدن آن‌ها از دو تا سه تا نمی‌تواند تجاوز بکند، چون احتیاجی هم نیست، بلکه مسئله عمده بهره برداری از این فرودگاه‌ها و امور کشتیرانی و همچنین امور هواپیمایی است. تمام این‌ها باید بوسیله کامپیوتر و ماشین بطور تمام و کمال اداره بشود و از آن مرکز اداره کننده بگویند فلان کشتی که اینقدر سرویس داده، اینقدر کیلومتر پیموده، این مدت در دریا بوده، باید در فلان روز فلان تاریخ به فلان بندرگاه برای تعمیر برود، و این کارها باید جنبه علمی داشته باشد، نه اینکه به اصطلاح آن را وصله و پینه بکنیم و بگوییم، خوب تا امروز که کار کرده، یک هفته دیگر هم می‌تواند کار بکند.

سیستم ما باید بکلی منطقی و فنی و تکنولوژیک باشد و این کار وقتی ممکن است که این ارائه طریق‌ها را ماشین انجام بدهد، واِلا انسان همیشه ممکن است اشتباه بکند یا دچار تمایلاتی بشود که شاید جنبه خوش خدمتی داشته باشد. به هر حال با تطبیق دادن کارها با این قبیل امکانات برنامه خود را انشاءالله انجام می‌دهیم.

ایران مرکز خطوط هوایی بین‌المللی

و اما اینکه ایران یکی از مراکز خطوط هوایی بین‌المللی خواهد شد، چه بین شمال و جنوب و چه بین شرق و غرب، جای تردید نیست. حالا تعداد فرودگاه‌های بین‌المللی ایران چند تا بشود؟ این مطلبی است که بعد خواهیم دید، ولی برای پرواز هواپیماهای مافوق صوت مسلماً احتیاج به فرودگاهی داریم که آن هم قاعدتاً باید نزدیک تهران باشد. کی ساختمان این فرودگاه را شروع بکنیم و کی تمام بشود و دوره ساختمان فرودگاه چقدر طول بکشد؟ مطلبی است که البته بعد خواهیم دید.

بعضی‌ها می‌گویند که شاید از شروع تا پایان ساختمان یک چنین فرودگاه ده سال طول بکشد، در حالی که هر سال چیزهای جدیدی پیش می‌آید و تکنولوژی تازه و وسایل جدیدی ایجاد می‌شود، ولی نباید فکر بکنیم که اگر از اول تا آخر ساختمان یک چنین فرودگاه ده سال طول بکشد امر غیر قابل قبولی است، برای اینکه شاید این مدت زمانی بالنسبه طویل باشد.

شاهراه‌های بزرگ

ساختمان بعضی از شاهراه‌ها را ممکن است اجازه بدهیم که سرمایه‌های خارجی به شرط وصول عوارض انجام بدهند، تا ما بیشتر بتوانیم به راه‌های روستایی بپردازیم. اگر ما روستاهای مان را به شاهراه‌های مملکت وصل نکنیم، هیچوقت آن ترقی لازم را نخواهیم کرد. کما اینکه دیدیم در بعضی نقاط مملکت هر وقت که راه به آن جا می‌رسد اصلاً آن منطقه دگرگون می‌شود. حالا البته زود است که صحبت از شاهراه‌ها و اتواسترادهای بزرگی بکنیم که در هر سمتش چند اتومبیل یا کامیون می‌توانند راه عبور پیدا بکنند و هیچ راه فرعی و همچنین هیچ انسان یا حیوانی، راه اصلی را قطع نکند.

ولی یک روز نوبت این هم خواهد رسید. کما اینکه وقتی جمعیت مملکت خیلی افزایش پیدا بکند فکر ایجاد راه‌آهن‌هایی را باید بکنیم که الآن در فرانسه و ژاپن و شاید در آلمان وجود دارد. یعنی راه آهنی که سرعتش در حدود ۳۰۰ تا ۳۵۰ کیلومتر در ساعت باشد. لابد از برنامه هفتم به بعد باید به این فکرها باشیم، زیرا هم جمعیت ایران زیاد خواهد شد و هم احتیاج مردم به حمل و نقل سریع در مسافت‌های کوتاه که دارای ارزش مسافرت با هواپیما نیست، ولی سیستم گرفتن عوارض از شاهراه‌های جدید یا از پل‌ها یا امثال این‌ها، چیزی است که ما باید در مملکت خود امتحان بکنیم، چون وسائط نقلیه به حدی زیاد شده که آن‌ها هم با کمال میل عوارض را خواهند پرداخت. البته این در صورتی است که مطمئن باشند مسافرتی را که می‌روند و مسافتی را که طی می‌کنند، با راحتی و بدون افتادن توی چاله چوله‌ها و با ایمنی همراه خواهد بود.

من نمی‌خواهم وارد جزئیات بشوم، همینقدر می‌گویم که سرویس بدهید، در مقابلش مردم هم با کمال میل عوارض خواهند پرداخت، ولی وقتی که راه‌های تان همه چاله چوله باشد و عبور از آن راه‌ها هر دفعه یک خطر جانی داشته باشد، طبیعتاً نه فقط کسی حاضر به پرداخت عوارضی برای آن راه نیست، بلکه از عبور از چنین راهی هم احتراز خواهد کرد. باید اذعان نمود که آب و هوای این کشور آب و هوای منطقه قاره‌ای است، تابستانش گرم و زمستانش سرد است، وقتی یخ می‌زند جاده‌ها خراب می‌شود، با این حال چیزی را که باید خیلی با دقت و شدت دنبال بکنید موضوع توزین کامیون‌ها است. برای اینکه ۱۰۰ میلیون یا ۲۰۰ میلیون تومان خرج جاده‌ای می‌کنید، یک کامیون که روی محورش نباشد بیشتر از هشت تن بار بزند، می‌آید پانزده تن بار می‌زند و همین کافی است که این جاده را بعد از مدتی خراب بکند و وسیله‌ای که در تمام سال درآمدش از حد خیلی ناچیزی بهیچوجه تجاوز نمی‌کند باعث خرابی و از بین رفتن ۲۰۰ میلیون تومان سرمایه گذاری می‌شود.

رادیو و تلویزیون

برنامه اول و دوم رادیو را اکنون داریم، رادیوهای محلی هم که داریم، فکر می‌کردم منظور بیشتر چیزهای آموزشی است. البته باز هم نمی‌خواهم در این برنامه راجع به این موضوع فشار بیاورم، برای اینکه همین کارهایی که ذکر شده فعلاً اولویت دارد. موضوع تلویزیون را باید دولت زودتر حل بکند. شنیدم بیست کارخانه مختلف در ایران سرگرم مونتاژ تلویزیون هستند. هر کدام چند تا؟ معلوم نیست. خوب، اگر همه این‌ها در سه چهار مارک با هم ادغام بشوند البته می‌توانند با بالا بردن میزان تولید، قیمت تمام شده را پایین بیاورند. نه تنها قیمت تمام شده بلکه قیمت فروششان را هر چه ممکن است پایین بیاورند، مثل این است که مشغول این کارها هستند.

استفاده از ماهواره

موقعی که ما در برنامه ششم بخواهیم از رادیو و تلویزیون برای آموزش استفاده بیشتری بکنیم، باید یا خودمان هزینه فرستادن یک ماهواره را در یک مدار مخصوص ایران بپردازیم، یا اینکه کانال‌های ماهواره‌های موجود که ایران را هم پوشش بکند اجاره بکنیم و این امر وضع را بکلی زیر و رو خواهد کرد. شاید ما بتوانیم ۱۲-۱۳ کانال اجاره بکنیم و از این ۱۳ کانال همه نوع استفاده نماییم و با یک خرج بالنسبه معقول، هم از لحاظ تلویزیون و وسائل سرگرمی مردم و هم از لحاظ آموزشی استفاده خیلی چشمگیری از این کار بکنیم.

خیلی اوقات صحبت از این می‌کنیم که در وضع فعلی، ما شاید به ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر معلم احتیاج داریم. مخصوصاً معلمین رشته علوم در مملکت خیلی کم هستند، بخصوص معلمین خوب خیلی کم هستند. اگر ما این وسیله را داشته باشیم کافی است که چند تا معلم یا دبیر عالی داشته باشیم و در آن واحد تمام مملکت از طرز درس دادن و علم این‌ها استفاده بکنند. به مدارهای بسته هم شاید بعدها بیشتر باید توجه بکنیم و از آن‌ها استفاده نماییم.

دانشگاه‌های ما از لحاظ آموزش باید بیش از پیش به سراغ استفاده از مدارهای بسته بروند.

توسعه تلفن

راجع به تلفن، طبیعی است که روز بروز احتیاج مردم بیشتر خواهد شد و می‌خواهم بگویم که رشد یک مملکت را مثل روزی که روی مصرف کیلووات برق حساب می‌کردند، باید روی تعداد تلفن حساب بکنیم. تلفن به عنوان وسیله زندگی و پیشرفت کار، مخصوصاً سرعت کار مهم است و اگر شبکه تلفنی مملکت تکمیل بشود و همه جا بتوانند با همدیگر صحبت بکنند، این امر شاید قدری هم کار پست مان را تسهیل کند و به جای نوشتن کاغذ بوسیله پست که به هر صورت مدت زمانی وقت می‌گیرد با تلفن کارها انجام بشود، همچنین با ممالک خارج.

فرستنده رادیویی

و اما راجع به رادیو نمی‌دانم چطور است که ما قوی‌ترین ایستگاه‌های رادیویی دنیا را می‌خریم، ولی یا بدین علت که آن‌ها را در نقاطی می‌گذاریم که از لحاظ پخش صدا مناسب نیست، یا به علت دیگر به سختی صدای این رادیوها را حتی از یک مسافت بالنسبه نزدیک می‌شنویم.

در صورتی که رادیوهای ممالک دیگر، از مسافت‌های دور به ایران می‌رسد و گوش‌ها را کر می‌کند . این یک رمزی است که ما باید بفهمیم علت آن چیست؟ به هر صورت به رشته صنایع الکترونیک باید توجه بیشتر بکنیم و مسلماً خودمان را به سطح ممالک پیشرفته دنیا برسانیم تا بتوانیم به هدف‌های ملی و صنعتی و اقتصادی خودمان برسیم. من تعجب می‌کنم که ایستگاه دو هزار کیلوواتی موج متوسط ایران را من در ازمیر نتوانستم بگیرم، و حال آنکه وقتی این فرستنده ۲۰۰۰ کیلوواتی ما شروع به کار کرد، همین وزیر پست و تلگراف فعلی به ما گفت که رادیوی رم کاغذی نوشته یا پیغامی فرستاده که روی موجی که شما با قدرت ۲۰۰۰ کیلووات می‌فرستید، دیگر کسی صدای رم را نخواهد شنید، ولی به قول معروف نشان به آن نشان که من حتی در ازمیر صدای این رادیو را نشنیدم. حالا علت آن را باید دید از چیست. اما رادیوهای دیگر از جمله جنوب ایران و جاهای دیگر، ما مثلاً در فنلاند روی موج متوسط صدای این‌ها را خیلی قوی می‌شنیدیم. ما موج کوتاه ۳۱ متر فرستنده ۳۵۰ کیلوواتی داریم که شاید از آن قوی تر در دنیا نباشد. تا چند سال پیش فقط دو ایستگاه ۳۵۰ کیلوواتی موج کوتاه در دنیا بود، آن هم در جمهوری دمکراتیک چین که ما وقتی در اروپا این استاسیون‌ها را می‌گرفتیم از بس قوی و روشن بود کر می‌شدیم، فکر می‌کنم آن ایستگاه‌ها فرانسوی بودند و این ایستگاه‌هایی هم که ما خریدیم مثل اینکه فرانسوی باشند. من صدای آن را ساعت هفت و نیم بعد از ظهر به بعد در شیراز نمی‌شنوم. اگر هدایت شده است که چرا از صبح تا ساعت پنج بعد از ظهر اینقدر خوب شنیده می‌شود. اگر هدایت شده نیست، موج کوتاه ۳۱ متر در ساعت هفت بعد از ظهر نباید اینطور باشد. این چیزهایی است که من البته سئوال خواهم کرد و توضیح خواهم خواست. اما چون وارد این اصطلاحات فنی و این چیزها شدید، ما هم یک قدری از همین مقوله سخن می‌گوییم و آن این است که این مایکروویو ایران، در چند سال دیگر باید حقیقتاً بوسیله یک سیستم استراتوسفریک تکمیل بشود. اگر ما سیستم استراتوسفریک را در ایران وارد بکنیم احتیاج به اینهمه دکل‌های مایکروویو نخواهد بود. این سیستم خیلی مطمئن است که نه در زمان صلح و نه در زمان جنگ خطر زیادی آن را تهدید نمی‌کند و شاید ما شبکه مایکروویو ایران را بوسیله همین امکانات استراتوسفریک بعدها تکمیل بکنیم.

خانه سازی و فضای سبز

قوانینی را که دولت باید به عنوان پیش بینی برای آینده تهیه کند، اگر چه زودتر تهیه کند البته بهتر است. چه برای فضای سبز چه برای ساختمان و چیزهای دیگر. علاقه ماه به خانه سازی به دلایل مختلف روشن و مسلم است. یکی از آن‌ها این است که بهترین وسیله کنترل بالا رفتن هزینه زندگی، تهیه مسکن و موجود بودن خانه با کرایه معقول است. یکی هم فروشگاه‌های بزرگ است که اجناس مورد احتیاج مردم را به قیمت‌های ثابت یا با رشد معقول بتواند تأمین بکند.

گزارش مربوط به کنترل تراکم قابل بررسی است، برای اینکه از یک طرف صحبت از این می‌کند که تراکم یک کیلومتر مربع چقدر است. از طرف دیگر می‌گویند که برای فضای سبز باید ۸۰۰ کیلومتر توسعه پیدا بکند. درصورتی که یک چیز را که در ایران هست و در جاهای دیگر موجود نیست در نظر نمی‌گیریم و آن این است که اغلب خانه‌های شخصی ایران، یک باغچه و یک حیاط دارند که در آن جا چند درخت و فضای سبز و یک استخر و یک چمن وجود دارد، آیا این امر حساب شده است؟

فکر نمی‌کنم با پارک‌های جدیدی که ایجاد کرده‌ایم و تمام جنگل‌ها را حساب کرده باشید.

بلوک‌های ساختمانی

مطابق اطلاعاتی که دارم و چیزهایی که خوانده‌ام و شنیده‌ام، حالا دیگر می‌روند روی ساختمان بلوک‌هایی که در آن ۵۰ هزار نفر زندگی بکنند. حالا این مسکن‌ها چند تا سوپر مارکت دارد، چند تا سینما دارد، چند تا تئاتر دارد، معلوم نیست.

این به جای خود، آنوقت بگویید ببینم که تراکم جمعیت در یک چنین جایی نسبت به کیلومتر چقدر می‌شود؟

به هر صورت چیزی که در این جا لازم است بگویم، علاقمندی من به ساختمان و سازمانی است که دولت در اختیار کارمندانش باید بگذارد و مسئولیت بدهد و مسئولیت بخواهد، از طرفی هم باید زندگی افراد مسئول را تأمین بکند. یکی از وسایل تأمین زندگی ایجاد همان ساختمان‌ها برای کارگران ایران و همچنین تجدید بنای روستاهای ایران است. البته دستگاه‌های مسئول کار خودشان را خواهند کرد، منجمله وزارت آبادانی و مسکن، ولی چیزی که این جا باید درباره آن تصمیم بگیریم موضوع طرح ریزی شهرها است که آیا آن را وزارت آبادانی و مسکن بکند یا شهرداری‌ها؟ البته می‌شود گفت که شهرداری‌ها غیر از شهرداری تهران برای این کار مجهز نیستند، ولی شهرداری تهران دستگاه عریض و طویلی دارد. ما در امر صرفه جویی باید مطالعه بکنیم تا دوباره کاری‌ها انجام نشود. این‌ها مطالبی است که البته خود دولت باید مطالعه بکند و گزارش آن را بدهد.

سپاهیان دانش پسر و دختر

از حالا تا ده سال دیگر اگر ما بخواهیم ترقی بکنیم، رقم چهل و پنج هزار روستایی که در گزارش ذکر شد باید به رقم دقیقی تقلیل پیدا بکند که نمی‌توانم بگویم چقدر است؟ این بسته به پیشرفت‌ها و بسته به پیدا کردن قطب‌های کشاورزی و صنعتی است، ولی مسلماً اگر ما بخواهیم پیشرفت بکنیم باید این تعداد روستا، تقلیل هنگفتی پیدا بکند تا کار شما از لحاظ آموزش آسان بشود. مطلب دیگر این است که معافیت دخترها از خدمات سپاهی بکلی موقوف شده، و این امر غلطی است. برای اینکه مدتی با پسرها این کار را می‌کردیم و با قرعه کشی که می‌نمودیم به یک نفر قرعه اصابت می‌کرد و به دیگری اصابت نمی‌کرد. معلوم نیست که چرا نکند، آن هم به حکم قرعه، و حالا برای دخترها هم همینطور. دخترهای تحصیل کرده دانشگاهی که طب خوانده‌اند چرا حتماً خدمت بکنند و کسانی که تحصیلات کمتری کرده‌اند خدمت نکنند؟ این درست نیست. به همین جهت این موضوع موقوف شد و فکر می‌کنم که اکثریت این دخترها هم به کار همان سپاهی دانش بخورند. این است که فکر می‌کنم وضع غیر از آن چیزی است که در گزارش از لحاظ تعداد روستاها و از لحاظ تعداد سپاهیان دانش پیش بینی شده است.

تربیت معلم برای دبستان و دبیرستان

تربیت معلم و تفکیک آن به دوره دبستان و دبیرستان کار درستی نیست، کما اینکه ما در عمل دیدیم کسانی در سنین بالا مثلاً ۲۷-۲۸ سال و بعضی اوقات ۴۰ سال، تازه منحرف شده‌اند و از احساسات میهنی در آن‌ها خبری نیست. البته این جا محل بحث این چیزها نیست، ولی کسانی که می‌خواهند روح و فکر افراد را خراب بکنند، پیش خودشان حساب نمی‌کنند که افراد از سن ۱۲ سال به بعد را رها کنند. کتابی نوشته شده که در آن متخصصین امر مطالعه کرده و گفته‌اند که حتی یک کودک دوماهه مغزش و ذهنش قابل درک بعضی تعالیم هست، منتها با یک اصول معین، حالا در مورد بعضی‌ها با کلمات، بعضی‌ها با رنگ، بعضی‌ها با اشعه، بعضی‌ها با صدا. به هر صورت در سن دو ماهگی می‌شود در مغز و ذهن یک کودک تأثیر گذاشت چه رسد به سنین بالاتر. البته مؤسسات فرهنگی در ایران از ابتدایی‌ترین تا عالی ترینش هیچکدام نمی‌توانند عاری از روح تعلیم میهنی باشند. چنانکه در حین تدریس در قسمت‌های بالا یک کلمه کافی است که ایجاد بدبینی بکند و یک کلمه هم کافی است که ایجاد خوش بینی بکند. حتی من می‌بینم حرف‌هایی که من این جا علناً جلوی همه شما توی میکروفن زده‌ام و در نوار ضبط شده و منتشر گردیده، یک روزنامه چه فارسی اش و چه به زبان خارجی اش در ایران حرف‌های مرا بکلی تغییر داده است. آیا این عمدی است؟ اگر عمدی هم نباشد وقتی آن را تغییر می‌دهند نتیجه اش آن نتیجه‌ای که ما می‌خواهیم نیست. این است که نه فقط از دوره کودکستان، بلکه حتی قبل از آن دوره اولیای اطفال وظیفه دارند که همه به نوبه خود، وظیفه میهنی شان را انجام بدهند، چه در صحبت با بچه‌هایشان، چه در تربیت آن‌ها، و بعد در کودکستان‌ها، دبستان‌ها، راهنمایی‌ها، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها باید این کار را ادامه دهند و بعد هم وقتی می‌آیند به وزارتخانه‌ها، مگر وزارتخانه باید عاری از این تعالیم میهنی باشد؟ پس در هر سطح از سطوح تا آخرین روزی که یک شخص خدمت می‌کند ، تا موقعی که زنده است احساسات میهنی اش نباید یک آن فراموش بشود.

به هر حال حالا قضاوت فوری قدری مشکل است. اگر دانشسراهای مقدماتی و عالی برای تربیت معلم داشته باشیم، وقتی فارغ‌التحصیل دانشسرایعالی در دبیرستان که جزو وزارت آموزش و پرورش است درس می‌دهد، چطور ممکن است که معلمش متعلق به یک دستگاه دیگر باشد؟ اگر درس دبیرستانی را وزارت علوم می‌خواهد به عهده بگیرد، که وزارت علوم کارش این نیست، بلکه کارش نظارت بر تعلیمات عالی است. اگر دبیرستان‌های ما را دانشگاه‌ها به نحوی به عنوان خوراک دهنده اداره می‌کردند باز مطلبی بود، ولی خوب هر کس که از دبیرستان خارج می‌شود وارد دانشگاه نمی‌تواند بشود.

این است که به نظرم طبیعی است این کار را هم وزارت آموزش و پرورش انجام بدهد، وانگهی لابد امثال این چیزها را ما در سایر ممالک دنیا هم می‌توانیم ببینیم که اغلب به چه نحو عمل می‌شود؟ خوب است که به این کار برسید و یک گزارش نیز در این مورد برای من تهیه بکنید.

تجهیز بیمارستان‌ها

از لحاظ کلی باید دید که برای نتیجه گیری بهتر بخصوص با امکانات ما، اگر بخواهیم قدرت خودمان را تقسیم به چند ده هزار یا چند هزار بیمارستان کوچک بیست تختخوابی در سراسر مملکت بکنیم، آن سرویسی که یک بیمارستان باید بدهد با این تعداد تختخواب غیر ممکن است.

نه دارای پزشک خوبی خواهیم بود، نه متخصص خوب، نه دستگاه‌های الکترونیک مدرن و نه آزمایشگاه و نه چیزهای دیگر. با وسایل جدید و امکانات تازه‌ای که هست ما باید مراکز درمانی را ببریم روی تعداد بیمارستان‌هایی که تعداد تختخواب معینی داشته باشند و اجازه ایجاد تمام این سرویس‌ها را به بهترین طریق بدهد و به جای اینکه ما به سر بیمار برویم، بیمار را از جایش بلند بکنیم و با هلیکوپتر و غیره به بیمارستان بیاوریم و او را در آن بیمارستان مجهز درمان نماییم، زیرا با این ترتیب مسلماً نتیجه بهتری می‌گیریم. از لحاظ خرج نیز شاید از این راه صرفه جویی بیشتری بشود، و این را توأم بکنیم با کار همین سپاهیان بهداشت که به هر دهی سر می‌زنند و در آن ده اگر یک نفر مریض بشود به سراغش می‌روند و بر بالین دیگران هم می‌روند. باید تمام این کارها را با هم توأم بکنیم شاید نتیجه بهتری بگیریم.

در جاهایی که تکلیف روشن نیست و سرویس بهداشتی و بیمارستان وجود ندارد دستگاه‌ها خودشان باید تعهداتشان را انجام بدهند، بعد اگر لازم شد دستگاه بهداشتی را که بوجود می‌آورند به بیمه‌هایی که برای همین کارها تأسیس می‌شود یا به بخش خصوصی واگذار بکنند، اما اینکه کار پا در هوا بماند، تکلیف هیچکس روشن نمی‌شود و اگر آن زارع و کارگر سرویس بهداشتی یا بهداری نداشته باشد این قابل قبول نیست و عجیب این است که برخلاف فکر اولیه ما و شاید برخلاف برخورد تکنیک کار که دستگاه‌هایی برای این کارها در سطح بزرگ ایجاد بشود، و برخلاف اینکه می‌گفتیم هر دستگاهی نباید کارهای تخصصی دیگران را خودش انجام بدهد، بعضی اوقات در عمل می‌بینیم که اتفاقاً مثل اینکه چاره‌ای غیر از این نیست که از بعضی دستگاه‌ها مسئولیت‌هایی بخواهیم که اصلاً به آن مربوط نیست.

مؤسسات آموزشی و بهداشتی

ما مجبور شده‌ایم به قوای مسلح خودمان بگوییم که برای خودشان از پایین‌ترین سطح تعلیماتی کودکستان تا دبیرستان ساختمان‌هایی بسازند و آن‌ها را اداره بکنند. همینطور بیمارستان‌ها و فروشگاه‌های شان را که فکر می‌کردیم یکی دو تا فروشگاه بزرگ کافی است یا یک واحد تشکیلات فروشگاه که سرتاسر مملکت را بپوشاند، ولی اکنون می‌بینیم که در عمل این کار عملی نیست زیرا با این وضع ممکن است پس فردا بگوییم که هر وزارتخانه‌ای برای خودش یک فروشگاه درست بکند. در حالی که بهیچوجه نمی‌خواهم کار به این جا برسد، چون این برخلاف فکر و بر خلاف تکنیک کار و برخلاف اقتصاد است از این نظر که نمی‌تواند خرید روی مقیاس بزرگ انجام بدهد و نمی‌تواند به موقع به مقدار زیاد کالا بخرد و صرفه جویی‌های لازم را بکند. به این جهت باید اشخاصی را تربیت بکنیم که بتوانند روی مقیاس‌های بزرگ این کارها را انجام بدهند. تابحال این فروشگاه‌هایی که ما داشتیم یا بی عرضگی بخرج دادند، یا بعضی اوقات فساد در کارشان بوده است که البته دستگاه‌های قضایی باید به این کارها برسند.

ولی تکرار می‌کنم چون صحبت بهداشت است آن جایی که تکلیف روشن نیست، دستگاه‌ها نباید معطل بمانند بلکه باید کارشان را انجام بدهند، ولو اینکه بعدها آن را واگذار به یک دستگاه دیگر بکنند. البته سیاست‌هایی که این جا ذکر می‌شود فقط پیشنهاد است واِلا دستگاه‌های مسئول مراجعی هستند که در پایان باید تصمیم بگیرند، چون ارائه نظر با گرفتن تصمیم خیلی فرق دارد، ولی هنوز هم که هنوز است روی آن صحبت‌هایی که شاید ده سال پیش در انجمن تکنسین‌ها کردم تکیه می‌کنم. هنوز مثل اینکه احتیاجی نمی‌بینم تغییر فکر بدهم، زیرا ممالکی که بهداشت را ملی کردند فکر نمی‌کنم نتیجه خیلی خوبی گرفته باشند. از طرف دیگر بخش‌های کاملاً دولتی هم مثل همان بهداشت ملی است، عضو دولتی حقوقش را آخر ماه می‌گیرد، در آن وسط می‌تواند از ساعت کارش هر چه بخواهد به اصطلاح جر بزند، بخش خصوصی اگر سرویس خوب ندهد معروفیتش بد می‌شود و برای حفظ معروفتیتش هم که شده باید خدماتی که عرضه می‌کند قابل ملاحظه باشد واِلا کسی مجبور نیست آن جا برود، با این وضع شاید مخلوطی از تمام این چیزها با هم احتیاجات ما را فعلاً رفع بکند تا اینکه خودبخود راه صحیح را پیدا بکنیم. این موضوع خیلی حساس است. نمی‌توانیم بگوییم که صد در صد این کار با بخش خصوصی باشد و نمی‌توانیم هم بگوییم صد در صد ملی باشد، همچنین نمی‌توانیم بگوییم این کار صد در صد بوسیله بیمه‌ها انجام بشود، ولی چیزی که مسلم است این است که خدمت پزشکی و درمانی را ما باید به مردم ایران ارائه بکنیم و این جزو همان خدماتی است که دیروز بدان‌ها اشاره کردم. ما روز بروز باید بیشتر این خدمات را به مردم بدهیم، زیرا نسبت افرادی که در این مملکت در بخش خدمات مشغول هستند به نسبت ممالک کاملاً پیشرفته، فعلاً خیلی پایین است.

تجلیل سازمان ملل از ایران

دیروز در سازمان ملل متحد، با ۹۷ رأی از اقدام ایران در مورد در اختیار گذاشتن دشت ارژن به عنوان یک اکوسیستم بین‌المللی تجلیل شد و این امر تصویب گردید. شاید ایران اولین مملکت در دنیا باشد که دست به چنین اقدامی زده است. اگر ما در سطح بین‌المللی چنین اقدامی کرده‌ایم طبیعی است که در سطح ملی نمی‌توانیم از این کمتر کار بکنیم. خوشبختانه هنوز آلودگی در مملکت ما به سطحی نرسیده است که جنبه وحشت و تا حدودی یک نوع جنون روحی به ما دست بدهد نقطه ضعف ما بیشتر فرسایش زمین است. در این آبریزها باید اقدام بکنیم، شن‌ها را باید تثبیت بکنیم، در صحاری جاهایی را که ممکن است باید بوسیله بوته‌های علف و حتی درخت تثبیت بکنیم، مناطق قرق متعدد را ولو به زیان چرا و استفاده ظاهری دامپروری باشد با کمال دقت باید کنترل بکنیم و به خاک این کشور در واقع یک حیات تازه ببخشیم. اگر این کار را نکنیم باید بدانیم چه مخاطراتی در پیش است. حالا خاک ایران شسته می‌شود و می‌رود، در گذشته چون سدی نبود این خاک به جاهایی می‌ریخت که شاید خیلی زیان نمی‌رساند، ولی اکنون که ما اینهمه سد داریم و امروز صبح یکی از زیباترین آن‌ها را بازدید کردیم، عدم جلوگیری از فرسایش زمین و قرن نکردن آبریزها باعث این می‌شود که عمر سدهای ایران پنج برابر کوتاه تر از سدهای نقاط دیگر باشد. همانطور که می‌دانیم چون آب برای این کشور یک موضوع حیاتی است به هر قیمتی که شده ما باید ظرفیت سدهای مان را تا حداکثر آنچه که ممکن است حفظ بکنیم و از حالا به فکر استفاده از شیرین کردن آب‌های شور باشیم.

جلوگیری از آلودگی محیط زیست

در برنامه هفتم یا اواخر برنامه ششم باید تمرکز صنایعی را که ایجاد آلودگی می‌کند  در سواحل خلیج فارس و جایی که هنوز جمعیت کم است و بادهای شدید هست و آلودگی هوا به حداقل ممکن تقلیل پیدا می‌کند  در نظر بگیریم. امروزه در بعضی از صنایع قیمت خنثی کردن و تصفیه مواد زائد به حدود چهل الی پنجاه درصد قیمت خود کارخانه تمام می‌شود و فکر می‌کنم این کار در سواحل خلیج فارس به حداقل تقلیل پیدا بکند. بعلاوه همانطور که در قسمت کشاورزی فعلاً چاره‌ای غیر از دادن زندگی و خدمات و سرویس و بهبود بخشیدن وضع دهات فعلی نداریم باید این کار را ادامه بدهیم تا روزی که این دهات را که اینهمه زحمت برایشان کشیده‌ایم احتمالاً به جایی برسد که بعدها بکلی از بین بروند. برای توسعه صنایع ایران نیز چاره‌ای نیست که در بعضی نقاط که می‌دانیم چندی بعد باید از بین برود اجازه تأسیس صنعت بدهیم تا روزی که آن صنعت را در آن نقطه موقوف بکنیم و در یک جای دیگر اجازه حیات دوباره بدان بدهیم. البته تمام این‌ها نشان می‌دهد که این موضوع اکولوژی و محیط زیست تا چه اندازه اهمیت دارد. خوشبختانه وسایل طبیعی و خداداد در ایران زیاد است. مواد سوختی که ایجاد آلودگی آن‌ها حداقل است، مناطقی داریم که خیلی مسکونی نیست و بعضی قسمت‌های آن تقریباً جنبه صحرایی دارد. نقاطی داریم که در آن‌ها باد یک متحد خوب ما است و بخصوص چیزی داریم که خیلی باید قدرش را در این موقع سازندگی سریع مملکت دانست و آن این است که می‌شود تصمیم گرفت و آن را اجراء کرد. شاید این بالاترین نعمتی باشد که فعلاً در اختیار ما هست، و از این  عامل باید به نفع مردم و به نفع مملکت و به نفع تاریخ ایران استفاده کرد. 

خدمات اجتماعی

یکی از وظایف دولت آن است که به اهالی ممکلت در هر جایی که زندگی می‌کنند و در تحت هر شرایطی که هستند، خدمات اجتماعی را که مطابق فلسفه انقلاب ما و برنامه‌ای مصوب است بدهد. یعنی در جایی که جمعیت است مدرسه هم باید باشد، درمان هم باشد، ولو بوسیله خود افراد و تشویق آن‌ها. همانطور که گفتم خدماتی را که با روح فلسفه انقلاب ما تطبیق می‌کند باید در همه جا فراهم بکنیم، ولی این باعث آن نخواهد شد که در سرمایه گذاری به هر مقدار که لازم است مثلاً در خوزستان برای ساختمان سد و شبکه‌های آبیاری و نیروگاه‌های برق و جاده و بنادر اقدام نکنیم. چرا؟ برای اینکه در یک هکتار زمین آبیاری شده زیر سدهای خوزستان هر محصولی را که بخواهیم در آن جا عمل بیاوریم یک رکورد بین‌المللی به دست می‌آوریم. یعنی حداکثر استفاده را از سرمایه و انسان می‌کنیم. البته این باعث آن نمی‌شود که ما در جزیره خارک، بزرگترین بندر نفتگیری دنیا و یکی از بزرگترین پالایشگاه‌های دنیا را نسازیم، یا همچنین در بندرعباس احیاناً تعمیرگاه کشتی‌های پانصد هزار تنی را ایجاد نکنیم و همینطور در نقاط دیگر کشور مثل مغان، یک مجتمع کشاورزی جدید به مقیاس سی هزار هکتار با هر سرمایه گذاری که لازم است بوجود نیاوریم.

استفاده از امکانات منطقه‌ای

خوشبختانه استان‌های مختلف مملکت هر کدام دارای خصوصیات مختلفی هستند که اگر در هر یک از آن‌ها کاری انجام بدهیم بهترین نتیجه را می‌دهد. با این هدف شاید برسیم که علاوه بر خدماتی که دولت انجام می‌دهد و از کاری که صورت می‌گیرد، به نسبت ساعات کار انسان در سال حداکثر بهره را بدست آوریم. در نقاطی که باید میوه کاشت باید به کشت میوه دست زد و فکر نکنیم که استقلال مملکت ما بسته به این است که فلان مقدار گندم به عمل بیاوریم، اگر ما بتوانیم میوه را با منافع بیشتر صادر بکنیم و گندم را با منافع بیشتر وارد بکنیم، کار صحیحی انجام داده‌ایم و این را می‌گویند تجارت.

امروز استقلال ممالک به این چیزها بستگی ندارد، کما اینکه می‌بینیم بعضی اوقات ممالک خیلی بزرگ و عظیم بدون از دست دادن استقلال خودشان، احتیاجات غذایی خود را از خارج وارد می‌کنند. بعضی جاها استعداد جهانگردی دارد و بعضی جاها ندارد. ما باید این موضوع را در نظر بگیریم که در کجا و به چه طریقی می‌توانیم حداکثر بهره برداری را بکنیم. این دفترهای فنی که ما برای استان‌ها درست می‌کنیم البته خیلی خوب است، ولی باید مواظب باشیم که دچار وسوسه و خطر نشویم و هر کسی خواست پیشنهاد بکند که در منطقه و کار مضحکی انجام شود ما آن را انجام بدهیم. مثلاً بگوید چطور همسایه من فلان چیز را دارد و من ندارم و موضوع باصطلاح بیفتد به دست افراد کوچه و بازار، کما اینکه این راه باعث بدبختی بعضی از ممالک شده است و در مورد ما هم گاهی دیده شده که در بعضی مناطق فشار آورده‌اند که در منطقه ما یک کارخانه بگذارید و با هیاهوی آن‌ها مثلاً کارخانه قندی گذاشته شده است که منفعتش خیلی مشکوک است و زیان دهی آن تقریباً مسلم، در صورتی که در همان منطقه می‌شد زراعت خیلی بهتری بوجود آورد.

طبیعی است که به تناسب طبیعت مملکت، یا فاصله نقاط مختلف به مراکز پر جمعیت و یا به دریا نمی‌شود در سراسر کشور یک نوع هم آهنگی اقتصادی برقرار کرد. کاری که باید بکنید هماهنگی مزدها و درآمدها است. به طوری که همه افراد در برابر کار مساوی مزد مساوی دریافت دارند و درآمد مساوی داشته باشند.

مثلاً کمک تکنیسین باید همه جا حقوق مساوی بگیرد، چون کار مساوی می‌کند، مگر اینکه تکنیسین هم درجه بندی داشته باشد، یا همانطور که ما در قوای مسلح کرده‌ایم حق مهارت بدهیم و این حق مهارت چند درجه دارد.

در مورد این گزارش، باید بگویم البته خطوط کلی گزارش باید مراعات شود ولی این امر را فراموش نکنید که به کار مساوی باید حقوق مساوی بدهیم. ممکن است به کار مساوی حقوق بیشتری در بعضی جاها داده بشود، پس یک حداقل در نظر بگیرید.

کما اینکه دیروز یا پریروز در این جا می‌گفتند برای جمع‌آوری پنبه در گرگان حساب کردند چون دستمزد کارگر در آن جا آنقدر بالا است که جمع آوری پنبه صرف نمی‌کند این کار را رها کردند. ما گفتیم یک قانون بگذرانید برای اجازه بسیج در مملکت و برای حفظ ثروت‌های ملی. پس باید امکان پرداخت اضافه بر حداقل داده بشود. ولی کمتر از آن حداقل دیگر وجود نداشته باشد.

فکر می‌کنم یکی از جنبه‌های مرزهای تمدن بزرگ مربوط به همین موضوع است. این بستگی به آن دارد که ما تحصیل را تا چه سنی اجباری بکنیم. اول می‌گفتیم تحصیلات دبستانی اجباری باشد. یعنی تا حدود ۱۴ سال، حالا تحصیلات ما چون فرق کرده و پنج سال دبستانی سه سال دوره راهنمایی دارد اگر درست حساب کنیم حداقل سن برای کار می‌شود حدود ۱۵ سال. این مطلبی است که می‌توانید درباره اش فکر کنید.

پایین آوردن قیمت‌ها

در مورد پایین آوردن قیمت‌ها این یک مطلب حساس است. منتهی عوامل بازدارنده‌ای وجود دارد، از جمله در دو سال اخیر یکی با خشکسالی روبرو بودیم و یکی اینکه یکمرتبه دیدیم مثلاً قیمت مارک آلمانی ده درصد بالا رفته و تورم در انگلستان در دو سال اخیر هر سالی ده درصد بوده و در آمریکا ۶ درصد و در ژاپن حدود ۷ درصد.

در کشور ایران هم که در حال سازندگی است و واردات آن اینقدر زیاد است منجمله در مورد آهن موضوع افزایش قیمت منعکس بود.

همین امسال ما شروع کردیم به خرید گندم و حالا که مقایسه می‌کنیم می‌گویند قیمت گندم حدود دو برابر بالا رفته است، همینطور قیمت برنج و چیزهای دیگر، این‌ها البته در کنترل ما نیست، آنچه در کنترل ما است نظارت بر قیمت‌ها است.

خیلی‌ها می‌گویند این کار در ایران عملی نیست و هر قدر بیشتر دخالت بکنند نتیجه بدتر می‌شود، شاید در گذشته اینطور بود، اما این نباید عامل مأیوس کننده‌ای باشد که هیچوقت نتوانیم این کار را بکنیم.

یک کشور به بزرگی آمریکا قیمت‌ها را تثبیت می‌کند و آن را تحت نظارت می‌آورد، افزایش حقوق‌ها را باصطلاح متوقف می‌کند و شاید فردا انگلستان هم این کار را بکند. چطور ما نتوانیم بکنیم؟ چطور آن‌ها می‌توانند و ما نتوانیم؟ حالا اگر زیاد هم به نظر مشکل بیاید و یا احتیاج به این کار نباشد لااقل با تشکیل و تشویق تعاونی‌ها و مغازه‌های بزرگ و فروشگاه‌های بزرگ و غیره، یک نوع تثبیت قیمت‌ها بوسیله این چنین مؤسسات در مملکت بوجود بیاورید. به هر حال ما با تمام قوا و به هر طریقی که می‌توانیم با افزایش قیمت‌ها مبارزه خواهیم کرد. حالا به چه شکل؟ یکی به همین طریق که گفتم. طریق دیگر بوسیله ورود کارخانه‌های خانه سازی. ممکن است بگویید به این وسیله سطح زیربنا گرانتر خواهد شد، ولی وقتی روی ارقام بزرگ، روی ده‌ها هزار و صدها هزار آپارتمان حساب کردید با در نظر گرفتن اینه مزد کارگر همانطور که گفتیم از پارسال تا حالا ۲۴ درصد اضافه شده است، می‌بینیم گرانتر نخواهد شد، چون در کارخانجات خانه سازی مزد کارگر تقریباً دخالت کمی دارد. علت آن است که این امر جنبه اتوماتیک دارد و دخالت کارگر به حداقل می‌رسد، همچنین است موارد دیگر مثلاً ایجاد کارخانه‌های نان پزی، به این جهت عقیده دارم که تا این موضوع را حل نکنید موضوع نان یک مسئله خواهد بود.

کارخانه نان ماشینی

یک موقع در این مملکت صحبت از سیاست نان بود، شاید هم راست بود، ولی ما عادت داریم یک موضوع را چند برابر بزرگ بکنیم، مثلاً می‌گفتند که فلان سفارت گفته است فلان متنفذ باید کاری بکند که دکان‌های نانوایی یک دینار بر قیمت نان اضافه بکنند برای تحریک و تضعیف مملکت، ولی امروز می‌بینیم که در کشور ما نان همه جا یک قیمت ندارد، مثلاً از ورامین می‌آیند در تهران نان می‌خرند برای اینکه ارزانتر است، از شمشک می‌خرند و می‌روند به خانه شان. به هر حال ما یک قیمت معنی نان نداریم و تمام این‌ها علتش این است که نان بوسیله دست و بوسیله اشخاص پخته می‌شود آن هم به میل آن‌ها و به مقدار غیر اقتصادی و بعضی اوقات هم با تقلب. اگر کارخانه نان باشد جنس، وزن، کیفیت و قیمت نان یکسان خواهد شد.

دکان‌های نانوایی را هم که نمی‌خواهیم از نان خوردن بیندازیم. گو اینکه حالا هم از طرق اقتصادی منفعت نمی‌کند ولی وقتی نان با ماشین تهیه بشود می‌توان قیمتش را تثبیت کرد.

تأمین گوشت برای مردم

موضوع گوشت را هم باید حل کرد. دستگاه‌ها اگر از داخل نمی‌توانند گوشت تهیه کنند باید گوشت را به موقع و به انواع مختلف وارد کرد و برای هر قدرت خرید و هر جیبی گوشت باید موجود باشد.

همانطور که امروز تذکر دادم ما می‌خواهیم قرق بیشتری در مملکت داشته باشیم و برای جلوگیری از فرسایش زمین و برای حفظ محیط زیست این کشور اقدام کنیم. پس از طرفی مناطق را محدود می‌کنیم، جمعیت زیاد می‌شود و قدرت خرید مردم دوبرابر می‌شود، مصرف گوشت به همان اندازه و یا بیشتر بالا می‌رود در صورتی که اگر کاری و فکری برای آن نکنیم تعداد د ام در مملکت روزبروز کمتر می‌شود، البته اگر بخواهیم وارد جزئیات بشویم و هر چیزی را مثال بزنیم طولانی می‌شود.

اصل این است که اعلام کنید ما بالا رفتن غیر عاقلانه قیمت‌ها را قبول نداریم و با آن به هر وسیله‌ای که هست مبارزه می‌کنیم، البته علاوه بر راه‌هایی که گفتم راه‌های دیگری هست که مسئولان امور می‌دانند و خود من هم شاید بدانم، ولی حالا موقع طرح آن‌ها نیست و مسئولین امور به موقع خود پیشنهاد خواهند کرد.

آهنگ رشد

انسان همیشه مایل است که آهنگ رشد و ترقی (و اگر این نگوییم) آهنگ و سرعت کارش بیشتر باشد. مثال‌های خوبی برای شما می‌توانم بزنم. یک کارخانه که می‌تواند در عرض دو سال ساخته بشود، اگر ظرف سه یا چهار یا پنج سال تمام بشود، هزینه آن طی سه سال یا بیشتر وقتی که تلف شده باعث بالا رفتن قیمت کارخانه می‌شود، چون قیمت مزدها بالا می‌رود و قیمت اجناس نیز در دنیا افزایش پیدا می‌کند ، و اگر مدت این سه سال را از لحاظ عدم‌النفع در نظر بگیریم و آن را حساب کنیم و مدتی را که از دست داده‌ایم در نظر بگیریم، خواهیم دید که بیش از نصف تمام سرمایه گذاری کارخانه ضرر کرده‌ایم. حالا این موضوع را می‌توانید به تمام کارها و شئون زندگی مملکت توسعه و تعمیم بدهید. در طرح‌ها ضابطه و بازرسی دقیق داشته باشید، بازخواست کنید. اگر عواملی خطا کار باشند آن‌ها را کنار بگذارید و کار مجدد به آن‌ها رجوع نکنید، به این موضوع باید اهمیت فراوان داد.

انضباط و جلوگیری از اسراف

موضوع دیگر که در جلسات قبلی مطرح شد موضوع انضباط و جلوگیری از اسراف و تبذیر و بی بندوباری و بی اعتنایی نسبت به دیرتر یا گرانتر تمام شدن طرح‌ها است. ما دستگاه‌های بازرسی دقیق داریم که خیلی هم مؤثرند و درست همانطور که می‌خواهیم عمل می‌کنند و آن‌ها را به جاهای مختلف می‌فرستیم. آن‌ها سختگیر ولی خوش قلب هستند. همه چیز را بازگو می‌کنند بدون آنکه با کسی غرضی داشته باشند و یا بدخواه کسی باشند. به این ترتیب مطالب برای ما روشن می‌شود. در تشکیلات جدید سازمان برنامه هم می‌خواهیم این سازمان نظیر آن دستگاه‌ها، برای تمام اموری که ذکر می‌کنم باشد و مأموران آن هر وقت خواستیم، یا حتی بطور خودبخود به جاهایی که مأمور می‌شوند بروند و به همان دقت و سختی و بدون ملاحظه مأموریت‌های خود را مثل دستگاه‌های بازرسی خود من، که تابع سیاست‌های روز یا عوامل دیگر نیستند انجام دهند.

در کارهای این سازمان باید ثبات باشد تا چنین فردی خودش را متزلزل نبیند و بداند که بدون هیچ ترس و واهمه می‌تواند همه حقایق را بگوید. لازمه تبدیل این دستگاه به آن وضع که گفتم این است که دستگاه‌های دولتی آمادگی داشته باشند تا کارهایی را که تازه به آن‌ها محول می‌شود انجام دهند. علاوه بر بازرسی که از سازمان برنامه انتظار داریم، دولت هم برای نظارت بر امور خود و خوب کار کردن اداراتش باید تابع ضوابط و انضباط باشد و برای این امر علاوه بر دستگاه‌هایی که در اختیار خود من هست، دستگاه‌هایی به منظور نظارت و بازرسی برای خود ایجاد کند. باید دانست که در این امر، روشن کردن مردم و شرکت مردم در این کارها و واگذاری حداکثر کارهایی که می‌شود به خود مردم محول کرد، همچنین استفاده از شوراهای استان و شهرستان و حتی انجمن‌های ده مؤثر است. این‌ها تمام قدم‌های مثبتی است که در راه منظور کلی برداشته خواهد شد.

ایجاد محیط میهنی

ایجاد محیط میهنی در تمام دستگاه‌های دولت از وظایف اولیه است. واضح و طبیعی است که گفته شود در این کشور نه تنها اجازه خیانت به کسی داده نمی‌شود، بلکه حقیقتاً و اصلاً حیف است که خیانت بشود. آخر چرا و برای چه اینطور بشود؟ این همه امکانات در مملکت هست. چه لذتی دارد که ما کشور را به خاک سیاه بنشانیم برای اینکه یا خوش خدمتی به غیر ایرانی بکنیم و یا دارای افکار مالیخولیایی باشیم که غیر از بدبختی و بیچارگی و نکبت و بدنامی چیزی در آن نمی‌توان یافت. بدیهی است که چنین اجازه‌ای مطلقاً داده نخواهد شد، اما فکر می‌کنم این یک وظیفه ملی برای هر کس است که خود را در این راه موظف بداند و در واقع در این جهاد فعالانه شرکت کند. چون نتیجه آن مستقیماً و فوراً، هم عاید خودش و خویشاوندان و نزدیکان و اولادش خواهد شد، هم عاید مملکت و تاریخ و تمدن او. ملاحظه این نکات نشان می‌دهد که یک قسمت از موضوع جنبه احساساتی و روحی و وطن پرستی و قسمت دیگرش جنبه‌های فنی و تحرک و عدالت اجتماعی دارد. هدف اصلی ما شرکت همه افراد در سرنوشت مملکت است که در حقیقت سرنوشت خودشان است.

تهیه مقدمات برنامه عمرانی ششم

با طرح این برنامه پنج ساله ما قادر خواهیم شد برنامه ششم را نیز تهیه کنیم. البته شاید فرق برنامه ششم به اندازه‌ای که برنامه پنجم با سایر برنامه‌ها دارد نباشد، معهذا خودش برنامه فوق‌العاده‌ای خواهد بود که ما باید از حالا کادرهای برنامه ششم را تهیه بکنیم. اکنون ما برای تهیه آن برنامه خودمان را قدری در مضیقه می‌بینیم، فکر می‌کنم یکی از اصول برنامه ریزی ما آن است که از حالا همانطور که در جلسات گذشته صحبت از بیست سال آینده شد، بیست سال آینده را در نظر بگیرید، و اگر چنین کنید از هم اکنون سنگ بنای آن مدرسه تخصصی را که لازم است خواهید گذاشت و کادر لازم را برای آن برنامه تربیت خواهید کرد. کما اینکه از حالا به وزیر آب و برق گفته‌ام که کادر دو نیروگاه برق اتمی را تربیت بکنید ولو اینکه فعلاً این کادرها کاری نداشته باشند، ما این کادرها را باید در اختیار داشته باشیم تا روزی که بخواهیم کارخانه برق اتمی بوجود آوریم بلافاصله از آن‌ها استفاده کنیم. چون اگر بخواهیم همزمان با ایجاد چنین کارخانه‌ای کادر لازم را تربیت کنیم قضیه سدها تکرار خواهد شد، همان سدهایی که ساختیم ولی شبکه‌های آبیاری شان هنوز آماده نیست، یعنی از آن همه مخارجی که کردیم از نیروی برقش بطور ناقص استفاده می‌کنیم، سد دیگری به اسم من در خوزستان هست که هنوز هم که هنوز است شبکه آبیاری اش آماده نیست، در صورتی که بیش از ده دوازده سال پیش این سد را افتتاح کردیم. این وضعی است که در آینده نباید نظیرش را ببینیم، باید اذعان کرد که با وجود تمام این ایرادهایی که می‌توانیم به حسن نیت از خودمان بگیریم، برنامه چهارم را که برای آن رشد ۴/۹ درصد پیش بینی کرده بودیم اکنون با رشد بالاتر از ۱۱ درصد تمام می‌کنیم.

ایران یک کشور نمونه

اکنون ایران در دنیا زبانزد همه شده است و وضع آن به عنوان یک کشور نمونه در حال پیشرفت شگفت آور است، زیرا بزرگترین رشد اقتصادی دنیا فعلاً از آن ما است و شاید تا آینده دوری در دست ما باقی بماند. کارهای زیادی در کشور ما انجام شده است. درآمد سرانه ایران تا آخر برنامه چهارم به حدود ۵۰۰ دلار می‌رسد (بسته به اینکه چطور حساب بشود). خیلی‌ها می‌گویند ایران باید برای سایر ممالک به عنوان نمونه قرار بگیرد. به هر صورت مقام و منزلتی که ایران امروز در دنیا پیدا کرده است چیزی است که تا چند سال پیش قابل تصور نبود. امید من این است که با تجهیز همه منابع بخصوص منابع اراده و منابع روحی و عرق ملی به آسانی بتوانیم برنامه پنج ساله پنجم را به انجام برسانیم و شاید همانطوری که برنامه چهارم بهتر و بیشتر از هدف‌های تعیین شده خاتمه پذیرفت، این برنامه هم برای ما یک چنین نتیجه دلپذیری داشته باشد. البته این آسان نخواهد بود، ولی فکر می‌کنم هم اراده انسان و هم تاریخ ایران نشان دهنده آن است که وقتی این کشور رو به پیشرفت و ترقی و اوج گیری باشد به سرعت بالا می‌رود. یکی از خصوصیات ما هم این است که متأسفانه عکس این نیز صادق است یعنی وقتی این کشور به سمت سرازیر می‌رود به سرعت سرازیر می‌شود. با این پیش بینی‌هایی که شده، مثلاً از بین بردن بیسوادی زودتر از ده سال، تعمیم عدالت اجتماعی، سپردن حداکثر کار مردم به خودشان و مشارکت همگان در سرنوشت ملی و مملکتی و اجتماعی، دوره‌های انحطاط ایران تمام شده است و چیزی که در مقابل ما است به خواست خدا تا جایی که می‌توانم پیش بینی کنم رستگاری و خوشبختی و پیشرفت و تمدن بالاتر و شایسته تر است، دیگر حالا اگر از جنبه خودخواهی هم که باشد این خودخواهی را از جانب همه قبول می‌کنم که بگویم انشاءالله همه شاهد آن روزهای رستگاری و پیشرفت خواهیم بود.