اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/نسیم باد نوروزی، چه داری؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه) (نسیم باد نوروزی، چه داری؟) از اوحدی مراغهای |
' |
نسیم باد نوروزی، چه داری؟ | گذر کن سوی آن دلبر به یاری | |
نگار ماهرخ، ترک پریوش | بت گل روی سیم اندام سرکش | |
فروغ نور چشم شهریاران | چراغ خلوت شب زندهداران | |
نهال روضهی حسن و جوانی | زلال فیض و آب زندگانی | |
چو دریابی تو آن رشک پری را | نمودار بتان آزری را | |
فرو خوان قصهی دردم به گوشش | نهان از طرهی عنبر فروشش | |
بگو او را به لطف از گفتهی من | که: ای وصل تو بخت خفتهی من | |
کنون عمریست تا در بند آنم | که روزی قصهی خود بر تو خوانم | |
دل ریشم به مهرت مبتلا شد | ترا دید و گرفتار بلا شد | |
نمودی رخ، ربودی دل ز دستم | کنون هستم بدانصورت که هستم | |
به پای خود در افتادم به دامت | تو آزاد از منی، ای من غلامت | |
دل اندر روی رنگین تو بستم | ندانم تا چه رنگ آید به دستم؟ | |
تنم پرتاب و دل پرجوش تا کی؟ | زبان پر حرف و لب خاموش تا کی؟ | |
دلی رنجور و جانی خسته دارم | وزین محنت زبان چون بسته دارم؟ | |
توانم ساخت، چون جانم نباشد | ولیکن تاب هجرانم نباشد | |
چو درمانم، به کار آرم صبوری | ولی صبرم نباشد وقت دوری | |
غمت را تا توانستم نهفتم | چو وقت گفتن آمد با تو گفتم | |
کنون تا خود ترا فرمان چه باشد؟ | نگویی تا: مرا درمان چه باشد؟ | |
دوایی کن مرا، کین دردم از تست | دل بریان و روی زردم از تست | |
نگفتم تاکنون احوال با کس | چو حال من بدانستی، ازین بس |