اوحدی مراغهای (قصاید)/گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (قصاید) (گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش) از اوحدی مراغهای |
' |
گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش | چون گنه را عذر میآرم، خداوندا، ببخش | |
پای خجلت را روایی نیست بر درگاه تو | دست حاجت پیش میدارم، خداوندا، ببخش | |
گر گناهم سخت بسیارست رحمت نیز هست | بر گناه سخت بسیارم، خداوندا، ببخش | |
چون پذیرفتار بدرفتار نادانان تویی | بر من نادان و رفتارم، خداوندا، ببخش | |
مایهداران نقد روز رفته بازآرند و من | بی زر این شهر و بازارم، خداوندا، ببخش | |
پیشت از روز الست آوردم اقرار «بلی» | هم بر آن پیشینه اقرارم، خداوندا: ببخش | |
بخششت عامست و میبخشی سزای هر کسی | گر به بخشایش سزاوارم، خداوندا، ببخش | |
ناامیدی بردم از یاران، که میاندوختم | روز نومیدی تویی یارم، خداوندا، ببخش | |
آبرویم نیست اندر جمع خاصان را، ولی | آب چشمم هست و میبارم، خداوندا، ببخش | |
عالمی بر عیب و تقصیرم تو، یارب دست گیر | واقفی بر غیب و اسرارم، خداوندا، ببخش | |
گفتهای: بر زاری افتادگان بخشش کنم | اینک آن افتادهی زارم، خداوندا، ببخش | |
با خروش سینهی زیرم، الهی، درپذیر | یا بر آب چشم بیدارم، خداوندا، ببخش | |
گر به دلداری دل مجروح من میلی نمود | بر دل مجروح و دلدارم، خداوندا، ببخش | |
ور چشیدم شربتی بیخود ز روی آرزو | ز آرزوی خود به آزارم، خداوندا، ببخش | |
اوحدیوار از گناه خود فغانی میکنم | بر فغان اوحدیوارم، خداوندا، ببخش |