اوحدی مراغهای (غزلیات)/دیریست که یار ما نمیآید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دیریست که یار ما نمیآید) از اوحدی مراغهای |
' |
دیریست که یار ما نمیآید | پیغام به کار ما نمیآید | |
هر کس به تفرجی و صحرایی | خود بوی بهار ما نمیآید | |
ما را به دیار او نباشد ره | او خود به دیار ما نمیآید | |
کمتر ز سگیم در شمار او | زیرا به شمار ما نمیآید | |
ای دل، بتو پیش ازین همی گفتم: | کین عشق به کار ما نمیآید | |
دولت همه جا برفت و باز آمد | هرگز بگذار ما نمیآید | |
یک دم نرود که یاد او صد پی | اندر دل زار ما نمیآید | |
آن دام که ما نهادهایم، ای دل | در چشم شکار ما نمیآید | |
ای اوحدی، از خوشی کناری کن | کان بت به کنار ما نمیآید |