انوری (غزلیات)/در دست غم یار دلارام بماندم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (در دست غم یار دلارام بماندم) از انوری |
' |
در دست غم یار دلارام بماندم | هشیارترین مرغم و در دام بماندم | |
بردم ندب عشق ز خوبان جهان من | از دست دل ساده سرانجام بماندم | |
یک گام به کام دل خودکامه نهادم | سرگشته همه عمر در آن گام بماندم | |
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد | دلسوخته شد آخر و من خام بماندم | |
بر بام طمع رفتم تا وصل ببینم | بشکست قضا پایم و بر بام بماندم | |
یاران همه رفتند ز ایام حوادث | افسوس که من در گو ایام بماندم |