انوری (غزلیات)/تا نپنداری که دستان میکنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (تا نپنداری که دستان میکنم) از انوری |
' |
تا نپنداری که دستان میکنم | اینکه از دست تو افغان میکنم | |
کارم از هجران به جان آوردهای | جان خوشست این ناخوشی زان میکنم | |
دوستی گویی نه از دل میکنی | راست میگویی که از جان میکنم | |
نفی تهمت را اگر دشوار عشق | پیش هرکس بر دل آسان میکنم | |
بیلب و دندان شیرین تو صبر | از بن سی و دو دندان میکنم | |
بر من از خورشید هم پیداترست | کان به گل خورشید پنهان میکنم | |
دامن از من درمکش تا هر دمت | رشوتی نو در گریبان میکنم | |
زر ندارم لیکن از دریای طبع | هر زمانت گوهرافشان میکنم | |
اهل شو در عشق تا چون انوریت | جلوهی اهل خراسان میکنم |