انوری (غزلیات)/تا به کوی تو رهگذر دارم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' انوری (غزلیات) (تا به کوی تو رهگذر دارم)
از انوری
'


تا به کوی تو رهگذر دارم کس نداند که من چه سر دارم
دل ربودی و قصد جان کردی رسم و آیین تو ز بر دارم
داستانی ز غصه‌ی همه سال قصه‌ی عمر جان شکر دارم
جز غم عاشقی ز بی سیمی صد هزاران غم دگر دارم
عهد و پیمان شکسته‌ای بر هم سر برآورده‌ای خبر دارم
هر غمی کز تو باشدم حقا ای دو دیده به دیده بردارم