انوری (غزلیات)/ای شده از رخ تو تاب قمر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (ای شده از رخ تو تاب قمر) از انوری |
' |
ای شده از رخ تو تاب قمر | وی شده از لب تو آب شکر | |
از رخ و زلف خویش در عالم | فتنهای در فکندی ای دلبر | |
چهره پنهان مکن که در خوبی | چون تو صاحب جمال نیست دگر | |
عاشقان ترا بدین اومید | تا ببینندت ای پری پیکر | |
در هوای تو ماندهاند به درد | چهره پر خون و سینه پر اخگر | |
نیست چون انوری یکی عاشق | با لب خشک و با دو دیدهی تر |