امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/چو خندان گشت صبح عالم افروز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین) (چو خندان گشت صبح عالم افروز) از امیر خسرو دهلوی |
' |
چو خندان گشت صبح عالم افروز | زمانه داد شب را مژدهی روز | |
نماند اندر فلک ز انجم نشانی | به نیلوفر به دل شد گلستانی | |
ملک بر وعدهی دوشینه برخاست | حریفان باز جست و مجلس آراست | |
خمار عشق بازی در سر افتاد | دل از جوش شراب از پا درافتاد | |
اشارت کرد خواندن موبدان را | همان دانندگان و به خردان را | |
خردمندان چو گشتند انجمن گفت | که گردد هر دری با گوهری جفت | |
کسی کز عشق کس باشد خیالش | شود همسر به کابین حلالش | |
به فرمان دو صاحب چاره سازان | همی جستند راز عشق بازان | |
همی کردند یک یک را فراهم | دو گان را عقد می بستند با هم | |
چو گشت آسوده خاطرها به پیوند | به بوی وصل دلها گشت خرسند | |
ملک در پیش شیرین زار بگریست | که چند از یک دگر فارغ توان زیست | |
نه پاینده است بر مردم جوانی | نه کس را اعتماد زندگانی | |
چه بختست اینکه چون من پادشایی | بود محتاج رویت چون گدایی | |
کنونم ده زکات خوبی خویش | که فردا من غنی گردم تو درویش |