امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/شبی همچون سواد دیده پر نور
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین) (شبی همچون سواد دیده پر نور) از امیر خسرو دهلوی |
' |
شبی همچون سواد دیده پر نور | هوا عنبر فشان چون طره حور | |
زمانه برگ عشرت ساز کرده | فلک درهای دولت باز کرده | |
فرو مرده چراغ صبح گاهی | نشاط خواب کرده مرغ و ماهی | |
مقیمان زمین در پردهی راز | عروسان فلک در جلوهی ناز | |
کواکب در میان سرمهی ناب | درست افگنده مروارید شب تاب | |
گشاده شب در این طاوس گون باغ | دم طاوس را بر سینه زاغ | |
فرو برده زمانه جام جمشید | شده مه در زمین مهمان خورشید | |
ز قصر آهنگ صحرا کرد خسرو | کشیده با رگه بر سبزهی نو | |
لب شهر و دو مطرب زخمه درود | غبار غم جهان را کرد بدرود | |
معنبر شمعهای مجلس افروز | گشاده در دل شب روزن روز | |
بخور مجمر از عود قماری | زده ره چون نسیم نو بهاری | |
نهانی مجلسی کز هیچ سوئی | به جز محرم نمیگنجید موئی | |
ملک را داده گردون دوتا پشت | بشارت نامهی مقصود در مشت | |
صنم با او برسم دل نوازی | نشسته بر سریر سرفرازی | |
ستد جام شراب از دست ساقی | دمی خورد و به خسرو داد باقی | |
که چون من چاشنی گیرم ازین جام | ازانکن چاشنی لعل من وام | |
دو بوسی زان به نوش و ناز بستان | یکی وام ده و صد باز بستان | |
نشاید عاشقان را می پرستی | کزان دیوانگی خیزد نه مستی | |
شراب و عاشقی چونشد به هم یار | معاذ الله به رسوایی کشد کار | |
به جایی کاتشی در خرمن افتد | کجا میرد چو در وی روغن افتد | |
چو خورد آن باده را مست جگر خوار | به دستوری شد از شیرین شکرخوار | |
دهان را با دهانش هم نفس کرد | لبش بوسید و هم بر بوسه بس کرد | |
ز مقصود آنچه باید در نظرگاه | غم و اندیشه زحمت برده از راه | |
گهی جستند ا زمی جان نوازی | گهی کردند با هم بوسه بازی | |
گه او در زلف این شبگیر کردی | به گردن زلف را زنجیر کردی | |
گهی این جعد او بگشادی از ناز | دل درمانده را کردی گره باز | |
گه آن با این عتاب اندیش گشتی | شفاعت خواه جرم خویش گشتی | |
که این افسانههای ناز گفتی | ز هجران سرگذشتی باز گفتی | |
گه او از دل برو ندادی هوایی | به گریه باز راندی ماجرایی | |
در ان مجلس که بد از عشق بازار | خرد در خواب بود و فتنه بیدار | |
ز بس عشرت همه شب تا سحرگاه | بهشت این جهانی بود خرگاه |