امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/کرد چوره در سرطان آفتاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات) (کرد چوره در سرطان آفتاب) از امیر خسرو دهلوی |
' |
کرد چوره در سرطان آفتاب | چشمهی خورشید فرو شد باب | |
ابر سرا پرده به بالا کشید | سبزه صف خویش بصحرا کشید | |
آب فرو ریخت به کار زمین | زد همه بنشست غبار زمین | |
سیل، عنان بس که به تندی گزاشت | باد به زنجیر نگاهش نه داشت | |
چون دهل رعد شد از آب غرق | گرم شد از آتش سوزان برق | |
گرم چنان شد که چو آواز داد | غلغله در گنبد گردون فتاد | |
قوس قزح گشت کمان وار کوز | از دو طرف سبز پی و سرخ توز | |
تاب کشید آتش به رقش چنان | کش نم صد ابر نه دارد زیان | |
جوی که شد مست خوش و آبدار | آب گرفتش لب و سبزه کنار | |
صفوت آب ار تو ندانی محال | زیر زمین ابر نمود از خیال | |
تندی سیلاب به بالای کوه | از شغب آورد زمین را ستوه | |
ماند همه وقت خط سبزهتر | از کف خورشید نهان شد اثر | |
هر دمنی یک گل و صد آب جو | هر چمنی صد گل و صد آبرو | |
برق به شمشیر در آورد تاب | گشت زره پوش سواران آب | |
برق، بهر سوی، بتابی دگر | دست، بهرجوی، بر آبی دگر | |
پرده نشین گشت فلک سو به سو | با همه زالی شده پوشیده رو | |
جوی که شد برهنه سیمین تنش | جامه غوکی شده پیراهنش | |
خاک ز بی آبی امان یافته | چشمه ز جوی آب روان یافته | |
چون زمین از آب شده سیم ناب | باد گره بر زده بر سیم آب | |
جوی رسیده به بلندی ز سیل | هم به تواضع به نشیبش میل | |
زود ز مستی به فغان آمده | دور خرابی به کران آمده | |
ماند بهر شهر عمارت در آب | محتکران را شده خانه خراب | |
چرخ نگون طشت شده سیل بار | طشت نگون، آب نه گیرد قرار | |
ابر هوا خواه گلستان شده | آب کش مجلس مستان شده | |
باغ که از سبزه شد آراسته | ابر سیه را به هوا خواسته | |
برگ درختان تر از شاخسار | هر همه در بار و درآورده بار | |
ابر شده کوه بلند از شکوه | برق شده بر سر او تیغ کوه | |
بزر گران در گل لغزان اسیر | تکیهاشان بر کرم دستگیر | |
شالی سر سبز ندانم که چیست | کاب گذشت از سر و آنگاه زیست | |
سبزه نورسته تو گوئی مکر | بچه طوطی ست که شد سیخ پر | |
سبزه به صحرا شده چون نوخطان | ملک جهان گشته به کام بطان | |
ژاله زنان بر سر کل مرغ سنگ | با سر گل خوش بود از سنگ جنگ | |
غوطهی مرغابی رعنا بجوی | از سر طوفان شده پایاب جوی | |
نول حواصل شده مقراض پر | جامهی او نقره و مقراض زر | |
جرعه که طاوس ز باران بخورد | هم به سرود آمده هم جلوه کرد | |
یافته دراج خوشی در هوا | شیر و شکر داد برون از نوا | |
زاب زمین شوی، بهر شاخ بید | زاغ شده قمری جامه سپید | |
میوه این فصل رسیده به شاخ | گرد چمن طعمهی مرغان فراخ | |
خسته شده سینهی خرما ز خار | خنده همی کرد به پرده انار | |
موز، به یک برگ بپوشید شاخ | برگ ازو گشته به بستان فراخ | |
نغزک ا خوش نغز کن بوستان | نغزترین میوه هندوستان | |
میوه به باغ ار ز یکی ده بود | پخته شود خوردنش آنگه بود | |
میوه نغزک هم از آغاز بر | گشته نبات زمین از شیره تر | |
ابر در افشان شهی دریا نوال | ابرش خود راند بدار الجلال | |
آب فراخی همه را تا به گنگ | و آمده لشکر همه از آب تنگ | |
لشکر انبوه چو دریا بجوش | سیل ز جنبیدن آن در خروش | |
بود سراسر زمین از آب پر | هم ز هوا سوخته میشد شتر | |
گر چه که بود آب روان تا شکم | اسپ نکرد آتش خود هیچ کم | |
پای ستوران به زمین در شده | گاو زمین را سمشان سر شده | |
خیمه لشکر همه بر روی آب | راست چو دریا که برارد حباب |