امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/چو بنشست بر تخت قطب زمانه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات) (چو بنشست بر تخت قطب زمانه) از امیر خسرو دهلوی |
' |
چو بنشست بر تخت قطب زمانه | که چون قطب بادش بقا جاودانه | |
هوس خاستش کاز پی ملک داری | بکار بناها کند استواری | |
چو صاحب خلافه شد از عدل رافه | نهاده لقب حصن دارالخلافه | |
چو نیت چنان داشت در دل نهانی | که رایت برآرد به کشور ستانی | |
شدش در دل به بنیاد خیرات مایل | ز نور نیت کرد یک طرف حایل | |
به فرمود کاول برارند جامع | که بامش برآید به خورشید لامع | |
به طاعت چو سر پیش محراب شاید | به محرابی از کافران سر رباید | |
بهر دار کفری ز محراب و منبر | کند سرکشان را نگونسار و بی سر | |
رسیدند بنیاد کاران دانا | به «پل بر رخ باد بستن» توانا | |
پیامی مهیا شد اسباب چندان | که ناید در اندیشهی هوشمندان | |
به تعجیل کردند اندک اساسی | که باشد اساسش عمل را قیاسی | |
چو محراب بیت الخلافه برآمد | درآمد خلیفه چو جمعه درآمد | |
در روز آدینه را کرد گلشن | ز نور تعبد چو خورشید روشن | |
ز ایثار گنج پیاپی سراسر | گل زرد را کرد کبریت احمر | |
مصمم شدش عزم کشور گشایی | که کوشد در اظهار امر خدایی | |
من این ماجرا در سپهر نخستین | همه گفتهام جنبش شاه و تمکین |