امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/من ز پی شرم خداوند خویش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات) (من ز پی شرم خداوند خویش) از امیر خسرو دهلوی |
' |
من ز پی شرم خداوند خویش | رفته ز جای خود و پیوند خویش | |
مادر من پیرزن سبحه سنج | مانده به دهلی ز فراقم به رنج | |
روز و شب از دوری من بیقرار | سوختهی داغ من خام کار | |
حال خود ونامهی امیدوار | باز نمودم به خداوند گار | |
داد اجازت به رضای تمام | تا نهم اندر رهی مقصود گام | |
خرچ رهم زان کف دریا اثر | گرم روان کرد دو کشتی زر | |
تا زچنان بخشش مفلس پناه | شکرکنان پای نهادم به راه | |
شوق کشان کرد گریبان من | گریه زده دست به دامان من | |
حامل خون کرد غم مادرم | زاد همین بود به راه اندرم | |
قطع کنان راه چوپیکان تیز | بلکه چوتیر آمد اندر گریز | |
یک مه کامل بکشیدم عنان | راه چنین بودو کشش آن چنان | |
هم چو مه عید خوش وشاد بهر | درمه ذیقعده رسیدم به شهر | |
خنده زنان همچو گل بوستان | چشم گشادم به رخ دوستان | |
مرغ خزان دیده به بستان رسید | تشنهی به سرچشمهی حیوان رسید | |
مرده دل از حال پریشان خویش | زنده شد از دیدن خویشان خویش | |
دیده نهادم به هزاران نیاز | بر قدم ما در آژرم ساز | |
مادر من خستهی تیمار من | چون نظر افگند به دیدار من | |
پرده ز روی شفقت بر گرفت | اشک فشانان ببرم در گرفت | |
داد سکونی دل آشفته را | کرد وفا نذر پذیرفته را |