امیر خسرو دهلوی (انتخاب از قصاید)/مرد همه جا سر کار به
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از قصاید) (مرد همه جا سر کار به) از امیر خسرو دهلوی |
' |
مرد همه جا سر کار به | شخص معطل خجل وخوار به | |
بهرهی مقصود چو بی رنج نیست | کاهل بیکار به پیکار به | |
مرد که شبلی نشود گاه کار | زو سگ بازار به مقدار به ... | |
زان تن کاهل که گل نازکست | خارکش سوخته صد بار به ... | |
سرعت جاهل که سبک شد به راه | از کسل حامل اسفار به ... | |
دل که به گل ماند نیامد برون | سنگ گر انست به دیوار به | |
پیر کمان پشت به عزلت نشست | پورشتابنده به بلغار به ... | |
وانکه جوانیش زپیری به است | خلوتش از صحبت اغیار به ... | |
مرغ که در بادیه خون ریز شد | خار و خسش از گل و گلنار به | |
عشق خوشست ار همه باشد مجاز | لیک ز شهوت ره انکار به | |
گر نظر صدق به صنع خداست | دیو به چشم از بت فرخاربه | |
مرتبهی عشق چو بیچارگی است | فخر بدین مرتبه ناچار به | |
مسکنت ارهست به پندار و کبر | مسکنت از کبر ز پندار به | |
دون که بود باد سری درسرش | بر سر او خاک به انبار به | |
وانکه بود خاک ره از حسن خلق | چون گل کعبه شرف آثار به | |
سر مکش از گرد ره رهر وان | خاک حرم بر سر زوار به | |
مرد که گردون کشد از حکم پیر | سیلیش از دیو ستمکار به | |
در حق میشی که رمید از شبان | تربیت گرگ ستمکار به | |
نفس حرون گربه ریاضت برفت | حبل متین بر سرش انبار به | |
زن دم اخلاص به طاعت از انک | زندگیت زین دم ابرار به | |
خرقهی تزویر که پوشد فقیر | دوخته از سوزن پندار به | |
ابر چه پوشد ضو خورشید را | حلهی خورشید را نوار به | |
طاعت اگر از پی مال و زر است | کاسه که خاکیست نگونساز به | |
نزد معاشر که نباشد خسیس | برگ گل از تنگهی دینار به ... | |
از پی ظلم آنکه صبوحی کند | نور نشاطش چو شب تار به ... | |
شربت نوشی که به ظالم دهند | خون همان طالم خونخوار به | |
فرض بجای آور و مجو بیش ازانک | حرص کم از طاعت بسیار به | |
تن چو به خرمای کسان میل کرد | دام شکم دوخته از خار به ... | |
خواجه که از خون کسان خورد می | از قلم او نی و مزمار به | |
کی کند اندیشه روز حساب ؟ | تذکره آنرا که ز طور مار به | |
ور عطش فکر نبرد حریف | از چه زمزم خم خمار به | |
از سرشاخی که خورد آب غیر | خوردن نار ازخورش نار به ... | |
ابر ببارد چو بگویی ببار | دست سخی زا بر گهر بار به | |
گر تبر هیزم دیگ عطاست | آن تبر از تیشهی نجار به ... | |
دیده که باشد به جفا تیز بین | تیرش انداز که افگار به ... | |
نفس که در دل گهری از حیاست | بر دو لب بسته صدف وار به | |
هر سخنی در محل خود نکوست | زمزمه مرغ به گلزار به ... | |
بر جهلا جهل نکو تر ز پند | درد خر از داروی بیطار به | |
نام شه انجیر نه این شعر را | کو به بهی از همه اشعار به ... |