امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش) از امیر خسرو دهلوی |
' |
گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش | ور به سامان روزگاری نیست گو هرگز مباش | |
هر خسی را از گلستان جهان گلها شگفت | گر مرا بوی بهاری نیست گو هرگز مباش | |
چهرهی زرین و سیمین سینهی ترکان بستم | بازور سیمم شماری نیست گو هرگز مباش | |
آسمان وا راست دامان مراد ناکسان | گر مرا پیوند واری نیست هرگز گو مباش | |
غم خود ازعشقست گو در جان من جاوید باد | گر غم را غمگساری نیست هرگز گو مباش | |
عشق بازی با خیال یار هم شبها خوشست | باری ار بوس و کناری نیست گو هرگز مباش | |
مجلس عیشست و جز خسرو همه مستند اگر | ناکسی و نابکاری نیست گو هرگز مباش | |
خوانمش در جان و گوید خانهی من نیست این | با چنین بیگانگی دل آشنا میخواندش | |
با رقیبت نیست کار و خوانیش میدانم انی | تا مرا سوزی زحسرت بی سبب میخوانیش | |
باغ روجانا که نرگس در هوای روی تست | روی گل میبیند اما دل نمیآسایدش |