امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی) از امیر خسرو دهلوی |
' |
نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی | باده نوش و گذر از وعد و وعید ای ساقی | |
روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین | هر که در کوی مغان گشت شهید ای ساقی | |
گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ | تا ز لعل تو یکی جرعه کشید ای ساقی | |
حاصل از عمر ندارد به جز از حسرت و درد | هر که عید است زمیخانه به عید ای ساقی | |
آنکه در کوی محبت قدم از صدق نهاد | دگر او پند ادیبان نشنید ای ساقی | |
بار ها کرده بدم توبه ز می باز مرا | چسم مست تو به میخانه کشید ای ساقی | |
زاهد از شرم تو دایم سر انگشت گزد | جز در میکده جایی مگزید ای ساقی | |
در غم لبهای من گویی بمیر | مرگ را بر بنده شیرین می کنی |