امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا) از امیر خسرو دهلوی |
' |
دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا | تنم از بیدلی بیچاره شد بیچاره تر بادا | |
به تاراج عزیزان زلف تو عیاریی دارد | به خونریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا | |
رخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم | دلت خارهست و بهر کشتن من خاره تر بادا | |
گرای زاهد دعای خیر میگویی مرا این گو | که آن آوارهی از کوی بتان آواره تر بادا | |
همه گویند کز خونخواریش خلقی بجان آمد | من این گویم که بهرجان من خون خواره تر بادا | |
دل من پاره گشت از غم نه زان گونه که به گردد | و گر جانان بدین شادست یا رب پاره تر بادا | |
چو با تردامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر | به آب چشم پاکان دامنش همواره تر بادا |