ابر و کوچه/ناقوس نیلوفر

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ماه و سنگ ناقوس نیلوفر
از فریدون مشیری
گل‌های کبود
ابر و کوچه


کودک زیبای زرین موی صبح

شیر می‌نوشد ز پستان سحر

تا نگین ماه را آرد به چنگ می‌کشد از سینه گهواره سر


شعله رنگین کمان آفتاب

در غبار ابرها افتاده‌است

کودک بازی پرست زندگی

دل بدین رویای شیرین داده‌است


باغ را غوغای گنجشکان مست

نرم نرمک بر می‌انگیزد ز خواب

تاک مست از باده باران شب می‌سپارد تن به دست آفتاب


کودک همسایه خندان روی بام

دختران لاله خندان روی دشت

جوجگان کبک خندان روی کوه

کودک من لخته‌ای خون روی طشت!


باد عطر غم پراکند و گذشت

مرغ بوی خون شنید و پر گرفت

آسمان و باغ و کوه و دشت را

نعره ناقوس نیلوفر گرفت


روح من از درد چون ابر بهار

عقده‌های اشک حسرت باز کرد

روح او چون آرزو‌های محال

روی بال ابر‌ها پرواز کرد!