ابر و کوچه/غریبه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
اشک زهره | غریبه از فریدون مشیری |
کوچه |
ابر و کوچه |
دست مرا بگير كه باغ نگاه تو
چندان شكوفه ريخت كه هوش از سرم ربود !
من جاودانيم ، كه پرستوي بوسه ات
بر روي من دري ز بهشت خدا گشود !
اما چه مي كني
دل را كه در بهشت خدا هم غريب بود ... ؟؟