حافظ (غزلیات)/من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۳۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (من دوستدار روی خوش و موی دلکشم) از حافظ |
' |
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و مِی صاف بیغشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گَه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مَهوشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استادهام چو شمع؛ مترسان ز آتشم! شیراز معدن لبِ لعل است و کانِ حُسن من جوهریِ مُفلسم؛ ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیدهام حقا که مِی نمیخورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست؛ ور نه خریدار هر شِشَم! بخت ار مدد دهد که کِشَم رخت سوی دوست گیسوی حور گَرد فشاند ز مَفرَشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینهای ندارم، از آن آه میکشم