حافظ (غزلیات)/اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
' | حافظ (غزلیات) (اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را) از حافظ |
' |
اگر آن تُرکِ شیرازی، به دست آرد دل ما را به خالِ هندویش بخشم، سمرقند و بُخارا را بده ساقی میِ باقی که در جنّت نخواهی یافت کنارِ آبِ رکن آباد و گُلگَشتِ مُصلّا را فِغان! کاین لولیانِ شوخِ شیرین کارِ شهرآشوب چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوانِ یَغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستغنیاست به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟ من از آن حُسنِ روزافزون که یوسُف داشت دانستم که عشق، از پردهی عِصمت، برون آرد زلیخا را اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم جواب تلخ میزیبد لبِ لعلِ شکرخا را! نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوستتر دارند جوانانِ سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را: «حدیث از مطرب و می گو و رازِ دَهر کمتر جو! که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را» غزل گفتی و دُرّ سُفتی! بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو اَفشانَد فَلَک عِقدِ ثُریّا را