دیوان شمس/بیاموز از پیمبر کیمیایی
نسخهٔ تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۴۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | دیوان شمس (غزلیات) (بیاموز از پیمبر کیمیایی) از مولوی |
' |
بیاموز از پیمبر کیمیایی که هر چت حق دهد میده رضایی همان لحظه در جنت گشاید چو تو راضی شوی در ابتلایی رسول غم اگر آید بر تو کنارش گیر همچون آشنایی جفایی کز بر معشوق آید نثارش کن به شادی مرحبایی که تا آن غم برون آید ز چادر شکرباری لطیفی دلربایی به گوشه چادر غم دست درزن که بس خوب است و کردهست او دغایی در این کو روسبی باره منم من کشیده چادر هر خوش لقایی همه پوشیده چادرهای مکروه که پنداری که هست او اژدهایی من جان سیر اژدرها پرستم تو گر سیری ز جان بشنو صلایی نبیند غم مرا الا که خندان نخوانم درد را الا دوایی مبارکتر ز غم چیزی نباشد که پاداشش ندارد منتهایی به نامردی نخواهی یافت چیزی خمش کردم که تا نجهد خطایی