دیوان بیدل شیرازی/خرابۀ دل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مهلتم ده ای اجل | خرابۀ دل از بیدل شیرازی |
پردۀ عشق |
دیوان بیدل شیرازی |
بدین دو روزۀ دنیای دون مشو مغرور | که چون تو یاد بسی دارد سنین و شهور | |
گرفتم اینکه چو روئین تنی به بُرز و به بال | گرفتم اینکه تهمتن شدی به قوّت و زور | |
نه پارۀ تن روئین تنست طعمۀ مار | نه کاسۀ سر رستم که گشت خانۀ مور | |
نه خاک جاده بود خاک پیکر قیصر | نه کاس باده بود کاسۀ سر فغفور | |
خدا خواست مقام تو تنگنای لحد | نه عاقبت بود خوابگاه حفرۀ گور | |
نه یاوران تو دور از تو اند در شب قبر | نه کرده های تو یار تو اند به روز نشور | |
مباش همچو دهل خود ستای و هرزه درای | نه خیره سر چو نی و خشک مغز چون طنبور | |
به مال و جاه مکن تکیه کین دو خصم تو اند | به خصم تکیه نمودن بود ز دانش دور | |
هوای قصر زر اندود در سرت تا چند | که حد میروی تو و برپا ز بهر غیر قصور | |
هزار مرتبه بهتر ز کاخ سلطانست | خرابۀ دل مسکینی ار کنی معمور | |
کلام بیدل شوریده بسکه شیرینست | عجب نباشد اگر افکند به عالم شور |
***