دیوان بیدل شیرازی/نوش بی نیش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
قرار در کف | نوش بی نیش از بیدل شیرازی |
لذت سوختن |
دیوان بیدل شیرازی |
سرّ دل را هر سری محرم نباشد | ور بود محرم دو صد غم غم نباشد | |
بر دلم زخمی كه از پیكانش آمد | غیر زخم دیگرش مرهم نباشد | |
آنكه جانش هست و در سر نیست شورش | جانور باشد بنی آدم نباشد | |
هست محكم رشتۀ الفت كه ما را | گر از آن سو رشته مستحكم نباشد | |
در دم مردن به بالین آيدم يار | حاصل از عمرم جز آن یكدم نباشد | |
خرم آن دل كو بود جای غم او | بی غمش چون خاطری خرم نباشد | |
بر سر زلف پریشان دل چه بندی | كار دل خواهی اگر در هم نباشد | |
ماتم آن باشد كه بی او زنده مانی | ور بمیری در برش ماتم نباشد | |
سوخت اگر پروانه خود را از غم او | شمع از پروانه آخر كم نباشد | |
هم مگس را شهد باشد هم شرنگ است | نوش بی نیش اندرین عالم نباشد | |
گر بر ما یار نیست بیدل عجب نیست | زانكه در خیلش به از ما كم نباشد |
***