پیدایش جنگ مسلحانه در ایران
ترور سپهبد ضیاالدین فرسیو | کنفدراسیون دانشجویان ایرانی | سازمانهای تروریستی برای براندازی حکومت مشروطه پارلمانی در ایران |
جنگ مسلحانه
تاریخچه پیدایش
جنگ مسلحانه تروریستها در سیاهکل نقطه عطفی در دشمنی با شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه ایران گردید. مخالفین با شب نامهها، پروپاگاندا و با کارهای قانونی و غیرقانونی کوشش کردند حکومت ایران را براندازند. پایه ایدئولوژی این کارهای ریشه برانداز مارکسیست - لنینیسم بود و آرمان این گروهکها برقراری حکومت سوسیالیستی با نمونه شوروی در ایران بود. شاهنشاه ایران که روش سیاسیاشان با همسایگان برقراری آرامش و صلح بود، کوشش کردند که با همسایه شمالی ایران، شوروی، پیوندهای دوستانه برقرار سازند که میتوان دستینه کردن قرارداد ساختن ذوب آهن ایران را با شوروی به تاریخ بهمن ماه ۱۳۴۴ نام برد. [۱]
با آغاز همکارهای دوستانه میان دولت شاهنشاهی ایران و جماهیر شوروی، گروهکهای مارکسیستی - لنینیستی با بحران ایدئولوژی روبرو شدند و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در دوازدهمین کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که در شهر فرانکفورت ۲۳ - ۱۸ اسفند ماه ۱۳۴۹ برابر با ۱۴ - ۹ مارس ۱۹۷۱ برگزار شد بیشتر به نکاتی پرداخت که بر پایه پروپاگاندا و باور حزبها و گروههای پشتیبان و پدافندگر جمهوری تودهای چین بنا شده بود.
با این گرایش به سوی مائوییسم ایدئولوژی از مارکسیسم - لنینیسم به مائوییسم دگرگون شد. مائو تسه تونگ در سال ۱۹۳۸ برابر با ۱۳۱۷ خورشیدی نوشت:
- وظیفه مرکزی انقلاب و بالاترین رده انقلابی، بدست آوردن قدرت با به راه انداختن جنگ و استفاده از اسلحه است. این پرنسیب انقلابی مارکسیسم - لنینیسم همه جا معتبر است، چه در چین یا دیگر کشورها.
آنچه که تاکنون انقلابیون باور داشتند که با آرامش یک سیستم سرمایهداری را به سیستم سوسیالیستی دگرگون سازند، از این زمان دیگر اعتبار خود را از دست داد. جنگ طبقاتی انقلابی علیه سرمایهداری در بالاترین فرم خود جنگ مسلحانه میان مردم است. جنگ مسلحانه بالاترین فرم جنگ طبقاتی است.
این پنداشت ایدئولوژیک جنگ مسلحانه، نه تنها از سوی دانشجویان کنفدراسیون پذیرفته شد، بلکه از سوی گروه تروریستی "بادر ماینهوف" در آلمان غربی نیز بکار گرفته شد و برای همه روشن بود که جنگ مسلحانه آموزش میخواهد. تروریستهای بین المللی مانند بادر ماینهوف و دانشجویان ایرانی با یاسر عرفات و گروه تروریستیاش "الفتح" تماس گرفتند تا در کمپهای تروریستی "الفتح" آموزش ببینند. تروریستهای شبکه جنگل نیز زیر سرپرستی مصطفی چمران و یاسر عرفات دورههای آدمکُشی و ایرانیکُشی را با بهترین زبردستیها به پایان رساندند و دستآورد آموزشهای ایرانی کشی و ایران براندازی، جنگ مسلحانه سیاهکل شد.
در این زمان، اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر گرایش داشتند که با کشور چین نیز پیوند و همکاریهای دوستانه برقرار شود.
در بهار سال ۱۳۵۰ خورشیدی به آگاهی رسانده شد که جمهوری کمونیستی خلق چین از والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی دعوت کرده است که از آن کشور بازدید نمایند. ۲۴ فروردین ماه ۱۳۵۰ تا ۳۰ فروردین ماه ۱۳۵۰ والاحضرت اشرف به همراهی آقای عبدالرضا انصاری و بانو، آقای پرویز راجی و بانو پزشکیان به چین پرواز کردند. در روز ۲۵ فروردین ماه والاحضرت اشرف با چو اِن لای نخست وزیر چین، معاون نخست وزیر چین دیدار کردند. چو ان لای گفت که چین و ایران از سوی بیگانگان مورد یورش قرارگرفتهاند و رنجهای همانندی را کشیدهاند، هر دو کشور در کنفرانس بندونگ در ۲۸ فروردین ۱۳۳۴ تا ۳ اردیبهشت ۱۳۳۴ در شهر بندونگ در اندونزی شرکت جستهاند که در آن ۱۰ ماده به نوشتار درآمد که همجواری!! صلح آمیز میان کشورهایی با سیستم اجتماعی متفاوت را تضمین میکرد.[۲] والاحضرت اشرف فرمودند: ...هر یک از ما وارث غنی ترین فرهنگ و تمدن در تاریخ دنیا هستیم. هر دو کشورهای ایران و چین با داشتن راههای گوناگون از هم، با کوشش پایدار به رسیدن سریعتیرین پیشرفت اجتماعی و مادی برای مردم خود هستیم. تماسهای شخصی مانند این دیدار، به دیالوگ میان دو کشور میانجامد. گفتمان میتواند به شناخت میان دو ملت و این شناخت به دوستی میان دو کشور بیانجامد. ما نخستین گام را در این راه برداشتهایم.
والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی و همراهان سپس از شهرهای شانگهای، هنگ سو و کوانگ سو دیدار کردند و در روز ۳۰ فروردین ماه به ایران بازگشتند.
با این دیدار پایههای پیوندهای دوستانه و همکاریهای اقتصادی میان کشور ایران و چین آغاز شد و این برای این گروهکهای تروریستی که اکنون به مائوییسم پناه آورده بودند، بدان معنا بود که دیگر از چین نمیتوانستند کمکهای تروریستی بگیرند.
مارکسیسم - اسلامیسم
جدا از این گروهکهای تروریستی ریز و درشت، در تهران علی شریعتی در حسینیه ارشاد آغاز به سخنرانی کرد. حسینیه ارشاد همانند دیگر مسجدها ساخته نشده بود، کسانی که وارد میشدند روی سندلی مینشستند و بیشتر این گردهم آییها همانندی به مسجد نداشت، بلکه مرکز به اصطلاح "انتلکتولها " شد. علی شریعتی دنیایی از سه بلوک شرق و غرب و اسلام بوجود آورد و گفت که غرب، ایدئولوژی سرمایهداری و شرق ایدئولوژی کمونیستی دارد و کشورهای اسلامی میباید یک ایدئولوژی اسلامی داشته باشند. شریعتی گفت که در اسلام دو سو وجود دارد، اسلام ناب محمدی که علی آن را بنیاد کرده و دیگر اسلام فاسد که صفویان آن را بنیاد نهادهاند. کانون اسلام ناب محمدیِ امام علی، شهادت است و شهید تنها کسی است که با شهادتش به سوی حقیقت و راستی ؟؟؟ میرود، یعنی مسلمان واقعی شهیدی است که خودکامه را میکُشد و خود کشته میشود. شریعتی در سخنرانیهایش عربده میکشید که راه شهیدان را دنبال کنید. این اندیشههای شریعتی به درستی با اندیشههای تروریستی کمونیستی سازگار بود. خودکامه، یعنی شاهنشاه ایران که باید به قتل میرسید و راه رسیدن به قتل شاهنشاه ایران، جنگ مسلحانه بود.
کنگره چهاردهم کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور در شهر فرانکفورت آلمان غربی ۲۱ - ۱۴ دی ۱۳۵۱ برابر با ۱۱ - ۶ ژانویه ۱۹۷۳ برگزار شد. دانشجویان، تکنیک آدم کشی و قتل ایرانیان را از یاسر عرفات آموخته بودند ولی برای پیاده کردن ایدههای علی شریعتی به یک رهبری اسلامی نیاز داشتند بنابراین کنگره پیامی به روح الله خمینی فرستاد: [۳]
- چهاردهمین کنگره کنفدراسیون جهانی منعقده در شهر فرانکفورت به آن مقام محترم درود فرستاده و پشتیبانی کامل خود را از مبارزات عادلانه و به حق جامعه روحانیت مترقی ایران علیه امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع داخلی به سرکردگی دربار پهلوی اعلام نموده و تضییقات اعمال شده رژیم ایران علیه روحانیون مترقی و وطنپرست را شدیدا محکوم میکند.
خمینی رهبری دانشجویان تروریست را پذیرفت و پاسخ داد که کارهای تروریستی باید در چارچوب اسلام باشد و از خلق فلسطین نیز باید پشتیبانی شود. یاسر عرفات نیز نوشت "همبستگی ما را با مبارزه انقلابی خود بپذیرید. ما برای کنگره شما بهترین موفقیت را آرزومندیم."
حکومت اسلامی
با جهت گیری نوین کنفدراسیون، آرمانهای این گروه دگرگون شد، پیشتر آرمان این گروهها براندازی شاهنشاه ایران و برقراری حکومت سوسیالیستی همانند شوروی بود، با این جهت گیری نوین آرمان برقراری "حکومت اسلامی" شد.
حکومت اسلامی چگونه خواهد بود را خمینی به گردن گرفت و در نجف درباره "حکومت اسلامی" کلاسهای درس گذاشت. در حکومت سوسیالیستی، حزب کمونیست، دارنده قدرت و رهبری است. در "حکومت اسلامی" قدرت و رهبری با گروهی از ملایان است. فلسفه حکومتی در کشورهای سوسیالیستی، مارکسیسم - لنینسم بر پایه کتابهای مارکس و لنین میباشد. فلسفه حکومت اسلامی بر پایه "قرآن" و کتابهایی است که ملایان مینویسند. در ایده هر دو گروه گونهی حکومت سوسیالیستی و حکومت اسلامی قدرت از سوی ملت نمیآید بلکه از طبقه رهبری میآید، افزون بر این، در این دو حکومت جدایی و استقلال سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه وجود ندارد بلکه هر سه قوه زیر نظر مستقیم گروه رهبری هستند که آن در حکومت اسلامی در ایران روشن است. حقوق بشر و حقوق مدنی در هر دو سیستم وجود ندارد. در مرامنامه این دو سیستم این واژهها آمده است ولی مفهوم آن بسیار محدود و ناچیز است و هیچگونه پیوندی با حقوق بشر و حقوق مردمی و شهروندی ندارد. سیستم سوسیالیستی و سیستم اسلامی "انتخابات آزاد" را نمیشناسند و نمیپذیرند، تنها کاندیداهایی پذیرفته میشوند که از دیدگاه ایدئولوژیک تایید شده باشند. اقتصاد در اسلام نیامده است، و نبود و کمبود اقتصاد در اسلام با تعریفهای سوسیالیستی جبران شده است. همانند مصادره کردن کارخانههای خصوصی در ایران و به مالکیت گروه رهبری درآوردن و به آن دادن نام "ملی کردن" است. افزون برآن، دانش و فرهنگ میباید ایدئولوژیک باشند. در کشورهای سوسیالیستی میباید هنرمندان کارهایی با انگیزههای سوسیالیستی بسازند. در اسلام نیز فرهنگ باید "فرهنگ اسلامی باشد نه چیزهایی که آثار تمدن است". دانش در سوسیالیسم در خدمت سوسیالیسم میباید باشد.
کوتاه آنکه، سیستمهای سوسیالیستی و اسلامی سیستمهای خودکامه توتالیتر هستند که بر پایه یک پرنسیب سیاسی کار میکنند. تنها تفاوت میان دو گروه سوسیالیستی و اسلامی، نخست در کتاب ایدئولوژی شان است که یکی قرآن در دست دارد و دیگری کتاب "سرمایه کارل مارکس" و تفاوت دیگر در گروه رهبری است، در سیستم اسلامی رهبری به دست ملایان است و در سیستم سوسیالیستی، رهبران هموندان حزب کمونیست هستند که قدرت را در دست دارد. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی رهبری خمینی را با آرمان براندازی شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه شاهنشاهی پذیرفتند و یک همبستگی تروریستی مارکسیست - اسلامیست پدید آوردند. شاهنشاه ایران بیدرنگ دریافتند که این تروریست ها چه کسانی هستند و آنان را "مارکسیست اسلامیست" نامیدند که چم (معنا) آن ملای چپگرا است. برای نمونه سید علی خامنهای، ملایی که در دانشگاه پاتریس لومبوبا در مسکو آموزش دیده است. این گروه نوین مارکسیست اسلامیست ایده "حکومت مارکسیست اسلامی" را بر پایه اسلام و سوسیالیسم بنیاد نهادند، با فرم حکومتی که آن را "جمهوری اسلامی" نامیدند. جمهوری اسلامی همان روش اقتصادی کوبا و شوروی را دارد ولی با حقوق اسلامی یعنی شریعت، پوشاک اسلامی، خوراک اسلامی، رفتار اسلامی و رهبر اسلامی.
انقلاب اسلامی
با گسترش برداشت یا فرایافت حکومت اسلامی، هدفها روشن شد. براندازی شاهنشاه ایران!! شاه برود، سیستم مشروطه ایران از میان میرود و یک حکومت اسلامی که به آن نام جمهوری اسلامی نهادند برپا میشود. تروریستهای کنفدراسیون جنگ مسلحانه را در دست خواهند داشت و ملایان مردم را میشورانند و علیه شاهنشاه و حکومت مشروطه پروپاگاند میکنند و اسلام را به عنوان راه حل میفروشند. با همدستی این دوگروه اسلامی و کمونیستی، مسجدها به انبار اسلحه دگرگون شدند و شمار قتلهای تروریستی و خرابکاری در کشور نجومی بالا رفت. پیشنیاز ویران ساختن یک سیستم و برپایی یک سیستم نوین، آن بود که مردم این ایدئولوژی را در مغزهایشان داشته باشند. از آنجا که سیستم شاهنشاهی ایران دشواری با اسلام نداشت، و سیستم آموزشی ایران، دین اسلام را یک شیرینی پیچیده در کاغذ کادو به مردم فروخته بود، این پروسه برای مردم ایران با آگاهی کم سیاسی اجتماعی، خطری در بر نداشت و پروپاگاندا که از مسجدها بیرون میآمد آن گونه فرموله شده بود که اسلام رها کننده و آزاد کننده از یک "دیکتاتوری مجازی" بود. مردم ایران پنداشتند زمانی که اسلام بیاید، آزادی بیشتر از آنچه که دارند، خواهند داشت. مردم ایران پنداشتند که اگر اسلام بیاید رفاه بیشتر و پول بیشتر و ....خواهند داشت و امام دوازدهم همه آرزوهای آنان را برآورده خواهد کرد.
- ↑ قانون موافقتنامه بین دولت شاهنشاهی ایران، دولت اتحاد جماهیر شوروی شوسیالیستی درباره همکاری اقتصادی و فنی به منظور ایجاد ذوبآهن و کارخانه ماشینسازی و نصب لوله گاز در ایران و واگذاری اعتبار برای این مقاصد
- ↑ کنفرانس بندونگ در سال ۱۹۵۵ در اندونزی برگزار شد و ۲۳ کشور آسیایی و ۶ کشور افریقایی در آن شرکت جستند. این کنفرانس در بررسی و اعتراض به شوروی و اشغال کشورهای اروپای شرقی و آسیای مرکزی و کشور فرانسه در مستعمره ساختن کشورهای افریقای شمالی و کشور چین از این کنفرانس برای برقرار ساختن پیوندها با دیگر کشورهای آسیایی استفاده کرد. این کنفرانس، کنفرانسی علیه تبعیض نژادی و استعمار در تنشهای جنگ سرد بود. در این کنفرانس برای نخستین بار واژه "جهان سوم" برای روشن ساختن محدوده بلوک غرب یا "جهان اول" و بلوک شرق "جهان دوم" و بلوک کشورهای آزاد یا "جهان سوم" بکار برده شد. ده ماده کنفرانس: ۱- احترام به حقوق اساسی انسانی و به آرمانها و اصول منشور ملل متحد ۲- احترام به حاکمیت و تمامیت سرزمینی همه ملتها چه کوچک و چه بزرگ ۳- به رسمیت شناختن برابری همه نژادها و ملتها ۴- خودداری از دست اندازی در امور داخلی کشورهای دیگر ۵- احترام به حق هر ملت در پدافند از حقوق فردی یا گروهی بر پایه منشور ملل متحد ۶- خودداری از دست اندازی یا ترساندن از دست اندازی با بهرهگیری از زور علیه تمامیت سرزمینی یا استقلال سیاسی هر کشور ۷-خودداری از نوشتار و بستن قراردادهای پدافند گروهی در سودرسانی به هر یک از قدرتهای بزرگ و نیز خودداری از فشار آوردن به هر کشور از سوی کشور دیگر ۸ - از میان برداشتن درگیریها و ناسازگاریهای بینالمللی از راههای صلحآمیز چون گفتگو، آشتی، داوری یا رسیدگی قضایی و نیز دیگر راههای صلحآمیز به گزینش دو سوی درگیر با یکدیگر، بر پایه منشور ملل متحد ۹- پایهور سازی همیاری و خواستهای مشترک ۱۰- احترام به عدالت و پیمانهای بینالمللی
- ↑ پیام کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور به آیتالله خمینی ۱۳۵۱