تفاوت میان نسخه‌های «دیوان شمس/پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش|وگر برناورم فردا سر خویش از گریبانش}}
 
{{ب|پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش|وگر برناورم فردا سر خویش از گریبانش}}
 
{{ب|الا ای شحنه خوبی ز لعل تو بسی گوهر|بدزدیدست جان من برنجانش برنجانش}}
 
{{ب|الا ای شحنه خوبی ز لعل تو بسی گوهر|بدزدیدست جان من برنجانش برنجانش}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۱۵

' دیوان شمس (غزلیات) (پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش)
از مولوی
'


پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش وگر برناورم فردا سر خویش از گریبانش
الا ای شحنه خوبی ز لعل تو بسی گوهر بدزدیدست جان من برنجانش برنجانش
گر ایمان آورد جانی به غیر کافر زلفت بزن از آتش شوقت تو اندر کفر و ایمانش
پریشان باد زلف او که تا پنهان شود رویش که تا تنها مرا باشد پریشانی ز پنهانش
منم در عشق بی‌برگی که اندر باغ عشق او چو گل پاره کنم جامه ز سودای گلستانش
در آن گل‌های رخسارش همی‌غلطید روزی دل بگفتم چیست این گفتا همی‌غلطم در احسانش
یکی خطی نویسم من ز حال خود بر آن عارض که تا برخواند آن عارض که استادست خط خوانش
ولیکن سخت می‌ترسم از آن زلف سیه کاوش که بس دل در رسن بستست آن هندو ز بهتانش
به چاه آن ذقن بنگر مترس ای دل ز افتادن که هر دل کان رسن بیند چنان چاهست زندانش