نظامی (خسرو و شیرین)/قضا را از قضا یک روز شادان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (قضا را از قضا یک روز شادان) از نظامی |
' |
قضا را از قضا یک روز شادان | به صحرا رفت خسرو بامدادان | |
تماشا کرد و صید افکند بسیار | دهی خرم ز دور آمد پدیدار | |
به گرداگرد آن ده سبزه نو | بر آن سبزه بساط افکنده خسرو | |
میسرخ از بساط سبزه میخورد | چنین تا پشت بنمود این گل زرد | |
چو خورشید از حصار لاجوردی | علم زد بر سر دیوار زردی | |
چو سلطان در هزیمت عود میسوخت | علم را میدرید و چتر میدوخت | |
عنان یک رکابی زیر میزد | دو دستی با فلک شمشیر میزد | |
چو عاجز گشت ازین خاک جگرتاب | چو نیلوفر سپر افکند بر آب | |
ملک زاده در آن ده خانهای خواست | ز سر مستی در او مجلس بیاراست | |
نشست آن شب بنوشانوش یاران | صبوحی کرد با شب زندهداران | |
سماع ارغنونی گوش میکرد | شراب ارغوانی نوش میکرد | |
صراحی را ز می پر خنده میداشت | به می جان و جهان را زنده میداشت | |
مگر کز توسنانش بدلگامی | دهن بر کشتهای زد صبح بامی | |
وز این غوری غلامی نیز چون قند | ز غوره کرد غارت خوشهای چند | |
سحرگه کافتاب عالم افروز | سرشب را جدا کرد از تن روز | |
نهاد از حوصله زاغ سیه پر | به زیر پر طوطی خایه زر | |
شب انگشت سیاه از پشت براشت | ز حرف خاکیان انگشت برداشت | |
تنی چند از گران جانان که دانی | خبر بردند سوی شه نهانی | |
که خسرو و دوش بیرسمی نمود است | ز شاهنشه نمیترسد چه سوداست | |
ملک گفتا نمیدانم گناهش | بگفتند آنکه بیداد است راهش | |
سمندش کشتزار سبز را خورد | غلامش غوره دهقان تبه کرد | |
شب از درویش بستد جای تنگش | به نامحرم رسید آواز چنگش | |
گر این بیگانهای کردی نه فرزند | ببردی خان و مانش را خداوند | |
زند بر هر رگی فصاد صد نیش | ولی دستش بلرزد بر رگ خویش | |
ملک فرمود تا خنجر کشیدند | تکاور مرکبش را پی بریدند | |
غلامش را به صاحب غوره دادند | گلابی را به آبی شوره دادند | |
در آن خانه که آن شب بود رختش | به صاحبخانه بخشیدند تختش | |
پس آنگه ناخن چنگی شکستند | ز روی چنگش ابریشم گسستند | |
سیاست بین که میکردند ازین پیش | نه با بیگانه با دردانه خویش | |
کنون گر خون صد مسکین بریزند | ز بند قراضه برنخیزند | |
کجا آن عدل و آن انصاف سازی | که با رزند از اینسان رفت بازی | |
جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم | که بادا زین مسلمانی ترا شرم | |
مسلمانیم ما او گبر نام است | گر این گبری مسلمانی کدام است | |
نظامی بر سرافسانه شوباز | که مرغ بند را تلخ آمد آواز |