نظامی (خسرو و شیرین)/دگر ره گفت کای دریای دربار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (دگر ره گفت کای دریای دربار) از نظامی |
' |
دگر ره گفت کای دریای دربار | چو در صافی و چون دریا عجب کار | |
عجب دارم زیارانی که خفتند | که خواب دیده را با کس نگفتند | |
همه گفتند چون ما در زمین آی | نگوید کس چنین رفتم چنین آی | |
جوابش داد دانای نهانی | که نقد این جهانست آن جهانی | |
نگنجد آن ترنم اندرین ساز | مخالف باشد ار برداری آواز | |
نفس در آتش آری دم بگیرد | و گر آتش در آب آری بمیرد |