دیوان شمس/گر گریزی به ملولی ز من سودایی
نسخهٔ تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۰۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | دیوان شمس (غزلیات) (گر گریزی به ملولی ز من سودایی) از مولوی |
' |
گر گریزی به ملولی ز من سودایی روکشان دست گزان جانب جان بازآیی زین خیالی که کشان کرد تو را دست بکش دست از او گر نکشی دست پشیمان خایی رو بدو آر و بگو خواجه کجا میکشیم کسمان ماه ندیدهست بدین زیبایی رایگان روی نمودهست غلط افتادی باش تا در طلب و پویه جهان پیمایی گنده پیر است جهان چادر نو پوشیده از برون شیوه و غنج و ز درون رسوایی چو بدان پیر روی بخت جوانت گوید سرخر معده سگ رو که همان را شایی لا یغرنک سد هوس عن رایی کم قصور هدمت من عوج الا رآ اشتهی انصح لکن لسانی قفلت اننی انصح بالصمت علی الاخفا این همه ترس و نفاق و دودلی باری چیست نه که در سایه و در دولت این مولایی بیم از آن میکندت تا برود بیم از تو یار از آن میگزدت تا همه شکر خایی شمس تبریز نه شمعی است که غایب گردد شب چو شد روز چرا منتظر فردایی