دیوان شمس/فرست باده‌ی جان را به رسم دلداری

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۲ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (فرست باده‌ی جان را به رسم دلداری)
از مولوی
'


فرست باده‌ی جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بی‌نشان همی‌داری بدان نشان که به هر شب چو ماه می‌تابی ز ابر دل قطرات حیات می‌باری چه قطره‌هاست که از حرف عشق می‌بارد ز گل گلی بفزاید ز خار هم خاری میان خار و گل این سینه‌ها چو بلبل مست ضمیر عشق دل اندر سحر به سحر آری هزار ناله کنم لیک بیخود از می عشق چو چنگ بی‌خبرم از نوا و از زاری از آن دمی که صراحی عشق تو دیدم تهی و پر شده‌ام دم به دم قدح واری میان جمع مرا چون قدح چه گردانی چو شمع را تو در این جمع در نمی‌آری مرا بپرس که این شمع کیست شمس الدین که خاک تبریز از وی بیافت بیداری