دیوان شمس/دوست همان به که بلاکش بود

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۰ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (دوست همان به که بلاکش بود)
از مولوی
'


دوست همان به که بلاکش بود عود همان به که در آتش بود
جام جفا باشد دشوارخوار چون ز کف دوست بود خوش بود
زهر بنوش از قدحی کان قدح از کرم و لطف منقش بود
عشق خلیلست درآ در میان غم مخور ار زیر تو آتش بود
سرد شود آتش پیش خلیل بید و گل و سنبله کش بود
در خم چوگانش یکی گوی شو تا که فلک زیر تو مفرش بود
رقص کنان گوی اگر چه ز زخم در غم و در کوب و کشاکش بود
سابق میدان بود او لاجرم قبله هر فارس مه وش بود
چونک تراشیده شده‌ست او تمام رست از آن غم که تراشش بود
هر کی مشوش بود او ایمنست گر دو جهان جمله مشوش بود
مفخر تبریز تو را شمس دین شرق نه در پنج و نه در شش بود