دیوان شمس/ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۵ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۸ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی)
از مولوی
'


ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی با حلقه عشاقان رو بر در حیرانی
در زلف چو چوگانت غلطیده بسی جان‌ها وز بهر چنان مشکی جان عنبر حیرانی
از کون حذر کردم وز خویش گذر کردم در شاه نظر کردم من چاکر حیرانی
من یوسف دلخواهم چاه زنخت خواهم هم ممن این راهم هم کافر حیرانی
هم باده آن مستم هم بسته آن شستم تا چست برون جستم از چنبر حیرانی
ای عقل شده مهتر ای گشته دلت مرمر آخر تو یکی بنگر در دلبر حیرانی
ور نه بستیزم من در کار تو خیزم من خون تو بریزم من از خنجر حیرانی
از دولت مخدومی شمس الحق تبریزی هم فربه عشقم من هم لاغر حیرانی