دیوان شمس/آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم) از مولوی |
' |
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم | ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم | |
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان | تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم | |
آمدهام که رهزنم بر سر گنج شه زنم | آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم | |
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن | گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم | |
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم | اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم | |
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند | پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم | |
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود | تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم | |
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد | و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم | |
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام | وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم | |
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من | گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم |