تنها صداست که می‌ماند

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد تنها صداست که می‌ماند
از فروغ فرخزاد
'


تنها صداست که می ماند

چرا توقف کنم،چرا؟

پرنده ها به سوی جانب آبی رفته اند

افق عمودی است

افق عمودی است و حرکت : فواره وار

و در حدود بینش

سیاره های نورانی میچرخند

زمین در ارتفاع به تکرار میرسد

و چاههای هوایی

به نقب های رابطه تبدیل میشوند

و روز وسعتی است

که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد

چرا توقف کنم؟

راه از میان مویرگ های حیات می گذرد

کیفیت محیط کشتی زهدان ماه

سلول های فاسد را خواهد کشت

و در فضای شیمیایی بعد از طلوع

تنها صداست

صدا که ذوب ذره های زمان خواهد شد .

چرا توقف کنم؟


چه می تواند باشد مرداب

چه می تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فاسد

افکار سردخانه را جنازه های باد کرده رقم می زنند .

نامرد ، در سیاهی

فقدان مردیش را پنهان کرده است

و سوسک ....آه

وقتی که سوسک سخن می گوید .

چرا توقف کنم؟

همکاری حروف سربی بیهوده ست .

همکاری حروف سربی

اندیشه ی حقیر را نجات خواهد داد .

من از سلاله ی درختانم

تنفس هوای مانده ملولم میکند

پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را بخاطر

بسپارم


نهایت تمامی نیروها پیوستن است ، پیوستن

به اصل روشن خورشید

و ریختن به شعور نور

طبیعی است

که آسیاب های بادی میپوسند

چرا توقف کنم؟

من خوشه های نارس گندم را

به زیر پستان میگیرم

و شیر می دهم

صدا ، صدا ، تنها صدا

صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن

صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک

صدای انعقاد نطفه ی معنی

و بسط ذهن مشترک عشق

صدا ، صدا ، صدا ، تنها صداست که میماند


در سرزمین قد کوتاهان

معیارهای سنجش

همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند

چرا توقف کنم؟

من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم

و کار تدوین نظامنامه قلبم کار حکومت محلی کوران نیست


مرا به زوزه ی دراز توحش

درعضو جنسی حیوان چکار

مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار

مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است

تبار خونی گل ها میدانید ؟