اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم) از اوحدی مراغهای |
' |
تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم | کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم | |
نه امکان آنچه من دیدم که در تقریر کس گنجد | ستم چندان که من بردم، بلا چندانکه من دیدم | |
مگو از جنت و رضوان حکایت بیش ازین با من | که حیرانست صد جنت در آن رضوان که من دیدم | |
چو جویم میوهی وصلی ز روی او، خرد گوید: | عجب! گر میوه بتوان چید ازین بستان که من دیدم | |
زهی! در هجر آن جانان عذاب تن که من دارم | زهی! در عشق آن دلبر بلای جان که من دیدم | |
به جان میماند از پاکی لب دلبر که من دارم | به مه میماند از خوبی رخ جانان که من دیدم | |
مبند، ای اوحدی، زنهار! در پویند آن مه دل | که نقصان زود خواهد یافت آن پیمان که من دیدم |