پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۹:۰۵ توسط Pedram.salehpoor (گفتگو | مشارکت‌ها) (ویرایش 93.126.19.24 (بحث) به آخرین تغییری که PedramBot انجام داده بود واگردانده شد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (روزی گذشت پادشهی از گذرگهی)
از پروین اعتصامی
'


روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت این اشک دیده‌ی من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است آن پادشا که مال رعیت خورد گداست بر قطره‌ی سرشک یتیمان نظاره کن تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست