پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/گفت دیوار قصر پادشهی
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (گفت دیوار قصر پادشهی) از پروین اعتصامی |
' |
گفت دیوار قصر پادشهی که بلندی، مرا سزاوار است هر که مانند من سرافرازد پایدار و بلند مقدار است فرخم زان سبب که سایهی من جای آسایش جهاندار است نقش بام و درم ز سیم و زر است پردهام از حریر گلنار است در پناه من ایمن است ز رنج شاه، گر خفته یا که بیدار است سوی من، دزد ره نیابد از آنک تا کمند افکند گرفتار است همگی بر در منند گدای هر چه میر و وزیر و سالار است قفل سیمم بنزد سیمگر است پردهی اطلسم ببازار است با منش هیچ حیله در نگرفت گرچه شبگرد چرخ، غدار است باد و برفم بسی بخست و هنوز قوت و استقامتم یار است من ز تدبیر خود بلند شدم هر که کوته نظر بود خوار است نیکبخت آنکه نیتش نیکوست نیکنام آنکه نیک رفتار است قرنها رفت و هیچ خم نشدم گر چه دائم بپشت من بار است اثر من بجای خواهد ماند زانکه محکمترین آثار است پایه گفت اینقدر بخویش مناز در و دیوار و بام، بسیار است اندر آنجا که کار باید کرد چه فضیلت برای گفتار است نشنیدی که مردم هنری هنر و فضل را خریدار است معرفت هر چه هست در معنی است نه درین صورت پدیدار است گرچه فرخنده است مرغ همای چونکه افتاد و مرد، مردار است از تو، کار تو پیشرفت نکرد نکتهی دیگری درین کار است همه سنگینی تو، روی من است گر جوی، گر هزار خروار است تو ز من داری این گرانسنگی پیکر بی روان، سبکسار است همه بر پای، از ثبات منند هر چه ایوان و بام و انبار است گر چه این کاخ را منم بنیاد سخن از خویش گفتنم عار است کارها را شمردن آسان است فکر و تدبیر کار دشوار است بار هر رهنورد، یکسان نیست این سبکبار و آن گرانبار است هر کسی را وظیفه و عملی است رشتهای پود و رشتهای تار است وقت پرواز، بال و پر باید که نه این کار چنگ و منقار است همه پروردگان آب و گلند هر چه در باغ از گل و خار است عافیت از طبیب تنها نیست هر ز دارو، هم از پرستار است هر کجا نقطهای و دائرهایست قصهای هم ز سیر پرگار است رو، که اول حدیث پایه کنند هر کجا گفتگوی دیوار است