پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد) از پروین اعتصامی |
' |
چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد | شباویز، نالیدن آغاز کرد | |
بساط سپیدی، تباهی گرفت | ز مه تا بماهی، سیاهی گرفت | |
ره فتنهی دزد عیار باز | عسس خسته از گشتن و شب دراز | |
نخفته، نه مست و نه هوشیار ماند | نیاسوده گر ماند، بیمار ماند | |
پرستار را ناگهان خواب برد | هماندم که او خفت، رنجور مرد | |
جهان چون دل بت پرستان، سیاه | مه از دیده پنهان و در راه، چاه | |
بخفتند مرغان باغ و قفس | شباویز افسانه میگفت و بس | |
نمیکرد دیوانه دیگر خروش | نمیید آواز دیگر به گوش | |
بجز ریزش سیل از کوهسار | بجز گریهی کودک شیرخوار | |
برون آمد از کنج مطبخ، عجوز | ز پیری بزحمت، ز سرما بسوز | |
شکایت کنان، گه ز سر، گه ز پشت | چراغی که در دست خود داشت کشت | |
بگسترد چون جامه از بهر خواب | سبوئی شکست و فرو ریخت آب | |
شنیدم که کوته زمانی نخفت | شکسته گرفت و پراکنده رفت | |
بنالید از نالهی مرغ شب | که شب نیز فارغ نهایم، ای عجب | |
ندیدیم آسایش از روزگار | گهی بانگ مرغست و گه رنج کار | |
بنرمی چنین داد مرغش جواب | که ای سالیان خفته، یکشب مخواب | |
به سر منزلی کاینقدر خون کنند | در آن، خواب آزادگان چون کنند | |
من از چرخ پیرم چنین تنگدل | که از ضعف پیران نگردد خجل | |
بهر دست فرسوده، کاری دهد | بهر پشت کاهیده، باری نهد | |
بسی رفته، گم گشت ازین راه راست | بسی خفته، چون روز شد، برنخاست | |
عسس کی شود، دزد تیرهروان | تو خود باش این گنج را پاسبان | |
بهرجا برافکندهاند این کمند | چه دیوار کوته، چه بام بلند | |
درین دخمه، هر شب گرفتارهاست | ره و رسمها، رمزها، کارهاست | |
شب، از باغ گم شد گل و خار ماند | خنک، باغبانی که بیدار ماند | |
بخفتن، چرا پیر گردد جوان | برهزن، چرا بگرود کاروان | |
فلک، در نورد و تو در خوابگاه | تو مدهوش و در شبروی مهر و ماه |