پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/نخودی گفت لوبیائی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (نخودی گفت لوبیائی را) از پروین اعتصامی |
' |
نخودی گفت لوبیائی را | کز چه من گردم این چنین، تو دراز | |
گفت، ما هر دو را بباید پخت | چارهای نیست، با زمانه بساز | |
رمز خلقت، بما نگفت کسی | این حقیقت، مپرس ز اهل مجاز | |
کس، بدین رزمگه ندارد راه | کس، درین پرده نیست محرم راز | |
بدرازی و گردی من و تو | ننهد قدر، چرخ شعبدهباز | |
هر دو، روزی در اوفتیم بدیگ | هر دو گردیم جفت سوز و گداز | |
نتوان بود با فلک گستاخ | نتوان کرد بهر گیتی ناز | |
سوی مخزن رویم زین مطبخ | سر این کیسه، گردد آخر باز | |
برویم از میان و دم نزنیم | بخروشیم، لیک بی آواز | |
این چه خامی است، چون در آخر کار | آتش آمد من و تو را دمساز | |
گر چه در زحمتیم، باز خوشیم | که بما نیز، خلق راست نیاز | |
دهر، بر کار کس نپردازد | هم تو، بر کار خویشتن پرداز | |
چون تن و پیرهن نخواهد ماند | چه پلاس و چه جامهی ممتاز | |
ما کز انجام کار بیخبریم | چه توانیم گفتن از آغاز |