پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/صبحدم، صاحبدلی در گلشنی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (صبحدم، صاحبدلی در گلشنی) از پروین اعتصامی |
' |
صبحدم، صاحبدلی در گلشنی | شد روان بهر نظاره کردنی | |
دید گلهای سپید و سرخ و زرد | یاسمین و خیری و ریحان و ورد | |
بر لب جوها، دمیده لالهها | بر گل و سوسن، چکیده ژالهها | |
هر تنی، روشنتر از جانی شده | هر گل سرخی، گلستانی شده | |
برگ گل، شاداب و شبنم تابناک | هر دو از آلایش پندار، پاک | |
گوئی آن صاحبنظر، رائی نداشت | فکرت و شوق تماشائی نداشت | |
نه سوی زیبا رخی میکرد روی | نه گلی، نه غنچهای میکرد بوی | |
هر طرف گل بود، آنجا وقت گشت | جمله را میدید، اما میگذشت | |
در صف گلها، بدید او ناگهان | که گل پژمردهای گشته نهان | |
دور افتاده ز بزم یارها | خوی کرده با جفای خارها | |
یکنفس بشکفته، یک دم زیسته | صبحدم، شبنم بر او بگریسته | |
رونقش بشکسته چرخ کوژ پشت | زشت گشته، بر نکویان کرده پشت | |
الغرض، صاحبدل روشن روان | آن گل پژمرده چید و شد روان | |
جمله خندیدند گلهای دگر | که نبودی عارف و صاحبنظر | |
زین همه زیبائی و جلوهگری | یک گل پژمرده با خود میبری | |
این معما را ندانستیم چیست | وینکه بر ما برتری دادیش کیست | |
گفت، گل در بوستان بسیار بود | لیک، ما را نکتهای در کار بود | |
ما از آن معنیش چیدیم، ای فتی | که نچیند کس، گل پژمرده را | |
کردم این افتاده زان ره جستجوی | که بگردانند از افتاده، روی | |
زان ببردیم این گل بی آب و رنگ | که زمانه عرصه بر وی تنگ | |
وقت این گل میرود حالی ز دست | دیگران را تا شبانگه وقت هست | |
من ببوئیدنش، زان کردم هوس | کاین چنین گل را نبوید هیچ کس | |
دی شکفت از گلبن و امروز شد | ای عجب، امروزها دیروز شد | |
عمر، چون اوراق بی شیرازه بود | این گل پژمرده، دیشب تازه بود | |
چون خریداران، گرفتیمش بدست | زانکه چرخ پیر، بازارش شکست | |
چونکه گلهای دگر زیباترند | هم نظربازان بر آن بگذرند | |
خلق را باشد هوای رنگ و بو | کس نپرسد، کان گل پژمرده کو |