پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت) از پروین اعتصامی |
' |
شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت | گه مناظره، یک روز بر سر گذری | |
یکی بگفت به آن دیگری، تو خون کهای | من اوفتادهام اینجا، ز دست تاجوری | |
بگفت، من بچکیدم ز پای خارکنی | ز رنج خار، که رفتش بپا چو نیشتری | |
جواب داد ز یک چشمهایم هر دو، چه غم | چکیدهایم اگر هر یک از تن دگری | |
هزار قطرهی خون در پیاله یکرنگند | تفاوت رگ و شریان نمیکند اثری | |
ز ما دو قطرهی کوچک چه کار خواهد ساخت | بیا شویم یکی قطرهی بزرگتری | |
براه سعی و عمل، با هم اتفاق کنیم | که ایمنند چنین رهروان ز هر خطری | |
در اوفتیم ز رودی میان دریائی | گذر کنیم ز سرچشمهای بجوی و جری | |
بخنده گفت، میان من و تو فرق بسی است | توئی ز دست شهی، من ز پای کارگری | |
برای همرهی و اتحاد با چو منی | خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری | |
تو از فراغ دل و عشرت آمدی بوجود | من از خمیدن پشتی و زحمت کمری | |
ترا به مطبخ شه، پخته شد همیشه طعام | مرا به آتش آهی و آب چشم تری | |
تو از فروغ می ناب، سرخ رنگ شدی | من از نکوهش خاری و سوزش جگری | |
مرا به ملک حقیقت، هزار کس بخرد | چرا که در دل کان دلی، شدم گهری | |
قضا و حادثه، نقش من از میان نبرد | کدام قطرهی خون را، بود چنین هنری | |
درین علامت خونین، نهان دو صد دریاست | ز ساحل همه، پیداست کشتی ظفری | |
ز قید بندگی، این بستگان شوند آزاد | اگر بشوق رهائی، زنند بال و پری | |
یتیم و پیرهزن، اینقدر خون دل نخورند | اگر بخانهی غارتگری فتد شرری | |
بحکم نا حق هر سفله، خلق را نکشند | اگر ز قتل پدر، پرسشی کند پسری | |
درخت جور و ستم، هیچ برگ و بار نداشت | اگر که دست مجازات، میزدش تبری | |
سپهر پیر، نمیدوخت جامهی بیدار | اگر نبود ز صبر و سکوتش آستری | |
اگر که بدمنشی را کشند بر سر دار | بجای او ننشیند بزور ازو بتری |