پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/ز درد پای، پیرزنی ناله کرد زار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (ز درد پای، پیرزنی ناله کرد زار) از پروین اعتصامی |
' |
ز درد پای، پیرزنی ناله کرد زار | کامروز، پای مزرعه رفتن نداشتم | |
برخوشه چینیم فلک سفله، گر گماشت | عیبش مکن، که حاصل و خرمن نداشتم | |
دانی، ز من برای چه دامن گرفت دهر | من جز سرشک گرم، بدامن نداشتم | |
سر، درد سر کشید و تن خسته عور ماند | ایکاش، از نخست سر و تن نداشتم | |
هستی، وبال گردن من شد ز کودکی | ایکاش، این وبال بگردن نداشتم | |
پیر شکسته را نفرستند بهر کار | من برگ و ساز خانه نشستن نداشتم | |
از حملههای شبرو دهرم خبر نبود | من چون زمانه، چشم به روزن نداشتم | |
صد معدن است در دل هر سنگ کوهبخت | من، یک گهر از این همه معدن نداشتم | |
فقرم چو گشت دوست، شنیدم ز دوستان | آن طعنهها، که چشم ز دشمن نداشتم | |
گر جور روزگار کشیدم، شگفت نیست | یارای انتقام کشیدن نداشتم | |
دیگر کبوترم بسوی لانه برنگشت | مانا شنیده بود که ارزن نداشتم | |
از کلبه، خیره گربهی پیرم نبست رخت | دیگر پنیر و گوشت، به مخزن نداشتم | |
بد دل، زمانه بود که ناگه ز من برید | من قصد از زمانه بریدن نداشتم | |
زانروی، چرخ سنگ بسر زد مرا که من | مانند چرخ، سنگ و فلاخن نداشتم | |
هر روز بر سرم، سر موئی سپید شد | افزود برف و چارهی رفتن نداشتم | |
من خود چو آتش، از شرر فقر سوختم | پروای سردی دی و بهمن نداشتم | |
ماندم بسی و دیدهی من شصت سال دید | اما چه سود، بهره ز دیدن نداشتم | |
همواره روزگار سیه دید، چشم من | آسایشی ز دیدهی روشن نداشتم | |
دستی نماند که تا بدوزد قبای من | حاجت به جامه و نخ و سوزن نداشتم | |
روزی که پند گفت بمن گردش فلک | آن روز، گوش پند شنیدن نداشتم | |
هرگز مرا ز داشتن خلق رشک نیست | زان غبطه میخورم که چرا من نداشتم |